سلام دوست عزیز.
همین اول بگم نمی خوام قضاوتم کنی، فقط بدون جبهه گیری حرفامو تا آخر بخون. راه حل هم بدی یا ندی برام فایده نداره. فقط بخون ، چون من احساس می کنم ناپدید شدم.حدودا یک و نیم دو ساله که اون آدم همیشگی نیستم.قبلا خیلی دلم قرص بود و اعتماد داشتم به خدا و ائمه اما بعد از اینکه یه حاجت رو با نهایت عجز ازشون خواستم و بهم ندادن کاملا نظرم نسبت بهشون عوض شد. البته چه نظر عوض شدنی کلا به وجودشون شک دارم . نمی خوام به اعتقادات تو بی احترامی شه ،هر کسی تو دنیای خودش زندگی می کنه و تجربیات خاصی داره که برمبنای اون فکر و عقیدش شکل میگیره. تو دنیای من هیچ کسی نیست که دلم به بودن خوش بشه. خودمم از زدن این حرف کراهت دارم ولی حتی انگار خدا هم نیست ...
همه چی برام رنگ باخته ، همه چی .
من سطحی. خواستمو مطرح نکردم دو بار کربلا رفتم تو راه رفتن همه ائمه از امام هادی بگیر تا امام جواد و..... غیره رو زیارت کردم، خود خدا هم که بماند ، خلاصه با تمام وجود ازشون خواستم ولی ندادن ، اصلا چنین انتظاری ازشون نداشتم طرز فکرم اینطور نبود نسبت بهشون ائمه رو آدم های بخشنده و کریمی می دیدم اما الان واقعا اعتقادی بهشون ندارم. هیچ اعتقادی.
به هیچی. تمام پشتوانه م به یکباره فرو ریخت . من موندم و خودم .
بدون هیچ قدرتی .
امید مرده
دنیام سراسر سیاهه.
من دیگه انرژی و امیدی ادامه دادن ندارم،
کاش حداقل مرگ اختیاری بود.
من حتی خدا رو دیگه حس نمی کنم تو زندگیم .
چه دردی بدتر از نداشتن خدا ؟