سلام بچه ها
من نی نی سایتو از وقتی که اقدام به بارداری کردم نصب کردم هیچ وقت فکرشو نمی کردم به روز منم بیام اینجا داستان خیانت بنویسم اونم این وقت شب که بچم سه ماهشه دوتایی بیداریم و داغ من شبا بیشتر میشه انگار .
ما پسر خاله دختر خاله ایم شوهرم لوازم آرایشی داشت تو کرونا تعطیل شد راننده اسنپ ایناست دربستی اینا میره الان .
من ۱۸ بود به اصرار شدید همه خانواده چون بچه طلاق بودم گفتن حتما ازدواج کن اینم سه بار امد خواستگاری منم قبول کردم وگرنه رتبه ۷ المپیاد زیست بودم .
چندماهی از عقدمون گذشت( من که اصلا ازش خوشم نمی امد با این حال سعی می کردم باهاش بسازم) ،رفتارهای بدش متوجه شدم.شنبه تا ۵ شنبه بود مغازه و جمعه ها با رفیقاش تفریح و سه شنبه ها فوتبال حتی گاهی پنج شنبه شبام می رفت سالن فوتبال اصلا انگار عقد کردیم خیالش راحت شد اعتراض هم می کردم می گفت من قول دادم اینا
کاش فقط اینا بود پول می گفت ندارم پول نمی داد با خانواده بیرون نمی امد منم مجبور بودم نرم .خلاصه کار رسید به مادرم گفتم نمی تونم می خوام جدا شم چنان کرد که جدا شی براچی انقدر با مادرشوهرم حرف اینا زدن انقدر با من و این حرف زدن باز کوتاه امدم حالا فکر می کنین حرف زدن با این فایده داشت ؟ خیر این کار خودش می کرد ولی قسم میخورم خیلی ظاهر داشت همش مظلوم نمایی می کرد خلاصه ۴ سال بخاطر کرونا و خرید خونه نامزد بودیم تو این ۴ سالم عذر می خوام ولی هفته ۲ یا سه شب هر وقت می خواست می امد خونه مادرم پیشم بقیه اش پایین تر تو شماره یک مینویسم