منم اشکم درومد با این تاپیکخیلی حسرت کشیدم بچگی، الان که شاغلم از پول خودم خرج میکنم اصن دلم نمیخاد ...
من الان یه دختر دارم
تمام حسرت ها بچگی خودم برای اون میخرم ۴ساله بود رفتم سرکار براش مداد تراش رومیزی خریدم به نام اون خریدم اما برای دل خودم حسرت بچگی هام(بدبختی اینه که اصلا چیز گرونی به حساب نمیاد)همین الان قیمتش ۲۰۰-۲۵۰تومن
اما من سالها از پشت ویترین لوازم التحریر فقط نگاهش کردم
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
پول نداشتن به کنار ،بلد نبودن حتی محبت کنن یا درست رفتار کنن، من بچه بودم چهار پنج سالم بود الان سی ...
من ۷ سالم بود اتاق نداشتم خرپشته رو کرده بودم اتاق خودم میرفتم ساعت ها اونجا میشستم غصه میخوردم چون خواهرم تازع به دنیا اومده بودو تمام توجه خانوادم روش بود و تا الانم همینه. خلاصه نقاشی میکشیدم کل دیوارارو نقاشیامو میچسبوندم بابام میگفت نچسبون رنگ دیوار کنده میشه، حالا خرپشته یه خونه قدیمی نمیدونم چرا انقد براش اهمیت داشت، یه روز اومد گفت مگه نگفتم اینارو نچسبون اینجا، همه رو وحشیانه از دیوار کند پاره پوره کرد ریخت زمینو رفت، یادمه تا شب همونجا نشستم گریه کردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
کاش فقط بتونیم این زخمو ببندیم من که دیگه خسته شدم ، نه میتونم ادامه بدم نه رها کنم
شما چ بقیه کسانی که بدون ترس از قضاوت بقیه انیجا صحبت کردین و از رنجش هاتون گفتین خیلی شجاع هستین این نشونه ی خوبیه گفتن و گفتن و گفتن باعث میشه به مرور پاک بشن و فراموش بشن و سنگینی شون از روی دوشتون برداشته بشه