منم دهه هفتادم خونه و ماشین از خودموم داشتیم ولی یه پالتو رو از کلاس دوم دبستان تا اول راهنمایی پوشیدم کلاس پنجم بودم استینش کوتاه شد بابام خز همرنگشو خرید زد سر آستینش
لباس فرم مدرسمونو سه سال پوشیدم سال سوم رنگش عوض شده بود ولی بابام نخرید برام تو کلاس انگشت نما بودم
حق داری ،مخصوصا که ادم میبینه بقیه پدرا چقدر به بچه هاشون ارزش قائلن و ساپورتشون میکنن بیشتر تو خودش میره،مخصوصا پسرای الان که حتی خونه و ماشینم باباشون واسشون میخره ، ان شاءالله یه روزی به همون جایی برسی که میخوای
همش دست اون خداست خیلی اعتقاددارم .غصه پسندیده شدنمم درازه .که چقدرا میخواستن من عروس اینا نشم ...ولی خداوند گفت دست منه .آنچنان چشم مادرشوهرم منو گرفته بود ..هیچکس باورش نمیشد .مادرشوهرم خودش خوشگل ..خواهرشوهرم مستقیم بهم میگفت .چرا شبیه اون یکی ها نشدی تو .بعدازاین که عقدکردیم .انگارچشم مادرشوهرم بازشده بود ..ولی کارازکارگذشته بود .
همیشه تو این سایت میدیدم تاپیک میزنن میگن بیاید از سوتی هاتون بگید با اینکه ده ها سوتی داشتم ولی هیچکدوم رو به یاد نمی آوردم که کامنت کنم ولی با دیدن تک تک کامنت های اینجا یاد تمام کمبود هایی که دوره بچگی نوجوونی دوره مدرسه داشتم افتادم از کفش و لباس و خوراکی دونه به دونش یادم اومد و با همتون هم ذات پنداری کردم 🥲🥲🥲
[QUOTE=365047435]چی میگی دختر.ما ده ۱۲ سال پیشم که گرونی نبود خواستگار نداشتیم. تازه قیافه هامون و وضعمونم خوب بود😁 ...[/QUOTE
عزیزم منم خواستگارام درب و داغون بودن یکی دو مورد خوب شاید بینشون بود 😅😅 اکثرشونم منو شرایطمو نمیپسندیدن ،کاش اصلا نمیومدن اون زمان بچه تر بودم دل نازک بودم خیلی دلم میکشست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز