چقدر این سختیا باعث شده یسری مامانای افسرده بشیم و ضعیف معلوم نیست هر کدومشون به روحمون چه ضربه ای زدن
من کل رفتار الانم همش برگرفته از کودکیم بوده
ما مدرسه ک میرفتیم شغل پدرامونو میگفتیم من چون بابام کاگر بود عیدا بهم کفش میدادن یه ذوق یه خجالت قاطی میشد باهم نمیدونستم از کدوم بهره ببرم
زمستونا با چکمه پلاستیکی کلی پیاده میرفتم تا مدرسه
بعد میدیم مدرسه تعطیله بخاطر برف
بعد من چون مادر پدرم سواد نداشتن هیچوقت پیگیر اخبار نمیشدن ک بفهمن با انگشتای یخ زده دست و پاهام میرسیدم خونه از درد سرما میگرفتم زیر اب داغ بدتر میشد وای یادش بخیذ هنوزم فکر میکنم اون موقع خوش تر بودم التن زندگی رنگ و مزشو از دست داده