2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 185952 بازدید | 2081 پست

من تو خانواده ضعیف‌بودم از بچگی کار‌کردم حدودا ۱۶ سالم بود یه پی اس فور برای خودم‌خریدم‌با پولی که یسال تو‌یه مغازه کار‌کردم بخاطر بدهی بابام فروختم نوزده سالم شد یه پیکان خریدم بخاطر‌چک بابام فروختم الان تو ۲۲ سالگی با کار کردن چند سال تو شرکت و همزمان درس خوندن‌و خرج دانشگاه‌و لباس دادن به‌پراید خریدم بازم باید ماشینمو بفروشم که بابامو نبرن زندان بعد اون‌موقع میری دانشگاه میبینی همه باباشون براش حداقل یه ۲۰۶ تمیز خریده نمیگم بنز ولی برا ما برعکس بوده هیچوقت روم نشده جلو کسی حرف بزنم یا عاشق یه دختره شدم سر‌ماشینم‌گذاشت رفت در صورتی‌که اونا نمیدونن من از همه اون پسرایی که میشناسن بیشتر سختی کشیدم

اون آخرا که مدرسه میرفتم حتی بابام پول نمی‌داد یه کافشن بخرم بپوشم تو برف با یه سویشرت خیلی نازک میر ...

من یبار کاپشن پوشیده بودم دکمه نداشت دستامو گذاشته بودم تو جیبم دوتا دستامو از داخل رسونده بودم بهم که کاپشن یکم بسته شه سرما نره تو بابام اومد گف کاپشنتو ببند داداشمم پیشم بود اونم داشت میرف مدرسه از اون خجالت کشیدم نگفتم دکمه نداره ب بابام گفتم نه همینجور خوبه یه چک زد تو صورتم گف براچی دکمهاتو نمیبدی کاپشنو کشید که ببنده دید دکمه نداره گف خو میگفتی 

بغض داشت میکشتم ولی از خجالت داداشم اشک نریختم فقط ساکت موندم با بغضی که تو گلوم بود

گروه روبیکا  https://rubika.ir/joing/HFBAGACF0WADJMGMWRDRJEAWJTJRLBTG

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من یبار کاپشن پوشیده بودم دکمه نداشت دستامو گذاشته بودم تو جیبم دوتا دستامو از داخل رسونده بودم بهم ...

فقط صفحه آخرو خوندم..

چقدر دلم سووخت.. 

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند..(اگه جایی دیدی پستمو پاک کردم،بدون حوصله بحث ندارم)

منم با وجود دو شیفت کار کردن بابام وضع مالی خوبی نداشتیم ولی فکر میکردم همه مثل همیم تا ازدواج نحس اولمو کردم شوهرم همش پولداریشو سرکوفت میزد میگفت بابات نداره تا جدا شدم ازش عوضی شوهر الانم از بابام پولداره ولی همیشه میگه بابای تو با اصالته داراتره 

ما هم همین بودیم خواهر واقعا من نمی‌دونم وقتی پدر و مادر هامون شرایط خودشون خوب نبود برای چی هی بچه ...

پدر من وضعش بد نبود به خواهر و مادرش میداد به سر ووضع خودش میرسیدی بعد ازدواج هم شوهر عوضی منم به خواهر و برادر خودش میرسید منم فکر میکردم روال عادی خلاصه خیلی بدبختی کشیدم تحقیر شدم دختر عمه ذلیل شده ام میامد بهم پز داشته هاش میداد که بابام براش خرج کرده بود 😭😭😭😭

من تو خانواده ضعیف‌بودم از بچگی کار‌کردم حدودا ۱۶ سالم بود یه پی اس فور برای خودم‌خریدم‌با پولی که ی ...

تو خیلی آقایی تو بچه بودی الآنم بزرگ شدی خودت کار کردی آینده اتو درست کردی محتاج هیچکس نبودی انشاالله آینده خوبی داری 🧡هیچوقت از کارکردن دست نکش آینده اتو درست کن بزار مردم هرچی می‌خوان بگن اونیم که رفت بهتر فهمیدی پول براش تو اولویت اینقدر پولدار بشی که خودشون بیان خواستگاریت🤭🧡

خاله بدبختم من چهارتا بچه رو با کار کردن تو خونه یه زن و شوهر پزشک و کمیته و بهزیستی بزرگ کرد دختراش به شدت زیبا هستن و پسراش از همون بچگی اهل کار یادمه همیشه لباس کهنه دیگران رو میپوشیدن مامانم تا می‌تونست کمکشون میکرد اصلا غذای خوب و میوه نمی‌خوردن بابای الدنگشون هم ول معطل بود اما خدا رو شکر الان همشون خوشبختن و ازدواج‌های عالی کردن باباشون رو از خونه بیرون کردن واسه مادرشون خونه گرفتن وهر چهار تا شونم ماهیانه پول میریزن حساب مادرشون 

سلام عزیزای دلم🌿 دخترا اگر لباس های زیبا و باکیفیت و قیمت مناسب میخواهید لطفا کلمه سنجاق رو تو گوگل سرچ کنید و به سایتمون سر بزنید کلی کار خوشگل دیگه هم داریم حتما ببینید و سفارش بدید

پوشاک سنجاق 🧷Sanjaghcollection

👚سنجاق بورس بهترین برندهای لباس راحتی www.sanjaghcollection.com

هوووووو تادلت بخواد فقرونداری کشیدیم همیشه تو مدرسه چشمم ب خوراکیها بود فک کن نارنگی دوستم میخورد دوستشون من ازش می‌گرفتم اون سفیدیشو پوستشو می‌خوردم ما سالی ی‌بارم لباس نمیخریدیم لباس کهنه بقیه تنمون بود بزرگتر کشیدم مثلا راهنمای یادمه پول تو جیبی ام جمع میکردم عیدت میرفتم سالی ی بار لباس می‌خریدم من اصلا کاپشن نداشتم توسرما میرفتم میومد اونم اون زمان ک هوا خیلی سردبود صبحانه نمی‌خوردم چون همیشه خدا پنیر خشک و خالی داشتیم ومن با خوردنش بدترضعف میکردم الآنم همینم اصلا نمیتونم پنیر بخورم ناهارمون هرررووووووز اش و سوپ بود غذای لاکچریمون برنج قرمز بود ک مامانم رب میزد و گرنه هرشب سیبزمینی آبپز می‌خوردیم

بزرگتر ک شدم از۱۸ سالگی جاهای مختلف کارکردم بازم وضع همین بود از سرکارمیومدم هیچی مامانم ام نمی‌داشت نون پنیر سبزی خیار می‌خوردم می‌خوابیدم فردا هم سرکار ناهار نداشتم خودمم خسیس شده بودم انکار یاد گرفته بودم خرج نکنم بعدشم هم دانشگاه هم سرکارمیرفتم همینجور گشنه هراز گاهی ب خودم حال مدادم ساندویجی می‌خریدم وووووو.....

خانواده منم خسیس بودمدرسه صدامون میزد بهمون کفش کتانی سه خط افغانیا میپوشن میداد فک کن کلاس اول دبست ...

وای خدا ب منم چن بار یادمه کتونی دادن. خجالت میکشیدم از قیافه شون . از پوشیدن شون. وضع مون معمولی بود بد نبود نمیدونم چرا میدادن. یبارم راهنمایی بودم چادر مشکی دادن بزرگ بودم دیگه. با دوسه تا دیگه صدامون کردن خجالت کشیدم از اونا عم 

خانما من همیشه تا پانزده سالگی آرزو داشتم یه مانتو داشته باشم آروزو داشتم یه صندل داشته باشم اولین صندل عمرم تو نوزده سالگی خریدم الان کمد لباسم پر مانتو بابام بنده خدا کار میکرد آنچنان درآمد نداشت یا پولش خرج عمه هام میکرد یه کتونی اونقدر میپوشیدم تا پاره میشد تا هفده سالگی یه پالتو نداشتم اینا شدن عقده ولی رها کردم بعدش خود خدا برام جبران کرد منی که به هزاری نداشتم الان کارتم خالی نمیشه 

خانما من همیشه تا پانزده سالگی آرزو داشتم یه مانتو داشته باشم آروزو داشتم یه صندل داشته باشم اولین ص ...

مادر و پدر ببخشید از خدا بخوابید خودش براتون جبران می‌کنه هر سختی کشیدین

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز