شوهرم وام گرفته دویست خورده ای پول داره الان بعد من دوماه پیش بهش گفته بودم پول دستت اومد برام طلا بخر بعد گفت باشه قبلش حامله نمی‌خواستم بشم التماس میکرد گفت همه چی میخرم برات بچه دار بشیم برای بار دوم ک بچه دومم هست قبول کردم موقع سونوگرافی هم گفتم برام طلا بخر بازم گفت صبر کن پول دستم نیست بعد امروز بهش گفتم پول داری بیا بریم برام بخر گفت نه فعلا صبر کن من گفتم بیا بریم حالا بهم گفت در حد بیست تومن بخر ولی دیگه زایمان هم برات نمیخرم نه چند روز دیگه ازم نخوای
قبل اینکه بریم بخریم ی حسی بهم گفت برم بخرم هرچی بود ولش بعدا میزنه زیرش وقتی رفتیم دور زدیم دستبند بیست تومنی ها ک اصلا نه قشنگ بود نه درست حسابی من دستبند پنجاه تومنی پسند کردم دوسه جایی بهم اشاره میکرد میگفت بعدا منم میگفتم پول داری آذیت نکن بخر چقدر گفتم اینو اما نخرید سرشو زیر مینداخت می‌رفت ک التماسش کنم گریم گرفت همون لحظه دلم برای خودم سوخت ک پول داره اما نمیخره هرچی هم میگفتم چرا نمیخری میگفت می‌خوام بزارم بانک دوباره وام بگیرم امتیازم جور بشه زیادتر بشه
خیلی گریه کردم خیلی دلم شکست زد تو ذوقم جلوی مردم سرشو مینداخت می‌رفت با تمام این رفتاره تازه اومد تو ماشین میگفت این کارارو کردی ک اصلا نمیخرم دیگه
اومذ خونه بازم گفت نمیخرم با اینکه گفتم قبول هرچی تو بگی چقدر گریه کردم با این وضع حاملگی
حتی دخترم گریه میکنم گریش میگیره با این حال اصلا درک نمی‌کرد فقط بهم میگفت گمشو عمرا برات بخرم
