خیلی اوکی و صمیمی داشتیم حرف میزدیم یهو من رفتم تو خودم دیگه باهاش حرف نزدم خواستم پنهونش کنم حسمو ولی فهمید ناراحتم هرچقدر باهام حرف زد و گفت چیشده از اون حال در نیومدم اخرم گفتم برم بخوابم بای
الان هرچی فکر میکنم نمیدونم از چی ناراحت شدمو یهو رفتم تو خودم
مطمئنم تا فردا ک باز باهم حرف بزنیم هی با خودش فکر میکنه فردا یا دعوا داریم یا من باید نازشو بکشم😭
چم شد بابا یهویی بعضی وقتا واقعا خودمو درک نمیکنم