2777
2789
هراسان اومدین به شوهرامون گفتین؛ اومدن همونجا رو نگاه کردن؛ چیزی نبود؛ گفتن خیالاتی شدین؛ اینجا هیچ ...

هوا کم کم تاریک شد و بار و بندیل و جمع کردیم و راه افتادیم.

سمیرا حال خوبی نداشت‌؛ سرشو تکیه داده بود به شیشه ی ماشین.و ساکت بود؛ ازش پرسیدم ؛ خوبی؟ گفت نه؛ فک کنم سرما خوردم؛ بیحالم خیلی؛ جون ندارم‌؛ بهش گفتم؛ حتما بری دکتر؛ فقط نگام کرد و هیچی نگفت‌

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

چند وقته رفتی پیشش ؟ حتما باید حضوری باشه ؟ دعانویسه ؟

دعانویس نیس

موکل داشت الانم میگن فوت شده نمبدونم خبری ازش ندارم

اندی: یه چیزی هست درون تو که اونا نمیتونن بهش برسن یا لمسش کنن،اون ماله توعه !رد : درباره چی صحبت می کنی؟اندی: امید ⭐️🐋                                                       وطنم رها خواهی شد شاد خواهی شد..✨                            من یه دختر آزاده ام🙋🏻‍♀️ ‌/                                                   🌸اتفاقا ناراحت شو،بذار حس غم و دلتنگی و عصبانیت خفه ت کنن،اون آهنگی که غمگینت میکنه چون باهاش خاطره داری رو پونصد بار گوش بده،تمام اتفاقای بدی که بهت آسیب زدنو هرشب قبل خواب مرور کن.برای نبودن یه آدم تو زندگیت که هنوز توی قلبت نمرده غصه بخور،با کله برو توی خطر،توی تمام حسای بد و با سلول سلول بدنت حسشون کن. احساساتتو نادیده نگیر. با تموم وجود زندگیشون کن تا تایم طولانی که باید برای اتفاقای بد بگذرونی بگذره.تا بتونی برای همیشه بپذیریشون و یه نفس راحت بکشی. تا توی ذهنت برات تموم شن یجا.فرارنکن.واسا از حقیقتای تلخ زندگیت و احساساتت کتک بخور.چون اگه نادیدشون بگیری تو ذهنت برات حل نشن،یا یه مدت براشون ناراحت نمونی حسودیشون میشه و دیر یا زود دوباره بهت حمله میکنن و نابودت میکنن،به تازگی روز اول..🌸
میشه ادرسشو بدی

عزیزم فوت شده

اندی: یه چیزی هست درون تو که اونا نمیتونن بهش برسن یا لمسش کنن،اون ماله توعه !رد : درباره چی صحبت می کنی؟اندی: امید ⭐️🐋                                                       وطنم رها خواهی شد شاد خواهی شد..✨                            من یه دختر آزاده ام🙋🏻‍♀️ ‌/                                                   🌸اتفاقا ناراحت شو،بذار حس غم و دلتنگی و عصبانیت خفه ت کنن،اون آهنگی که غمگینت میکنه چون باهاش خاطره داری رو پونصد بار گوش بده،تمام اتفاقای بدی که بهت آسیب زدنو هرشب قبل خواب مرور کن.برای نبودن یه آدم تو زندگیت که هنوز توی قلبت نمرده غصه بخور،با کله برو توی خطر،توی تمام حسای بد و با سلول سلول بدنت حسشون کن. احساساتتو نادیده نگیر. با تموم وجود زندگیشون کن تا تایم طولانی که باید برای اتفاقای بد بگذرونی بگذره.تا بتونی برای همیشه بپذیریشون و یه نفس راحت بکشی. تا توی ذهنت برات تموم شن یجا.فرارنکن.واسا از حقیقتای تلخ زندگیت و احساساتت کتک بخور.چون اگه نادیدشون بگیری تو ذهنت برات حل نشن،یا یه مدت براشون ناراحت نمونی حسودیشون میشه و دیر یا زود دوباره بهت حمله میکنن و نابودت میکنن،به تازگی روز اول..🌸
هوا کم کم تاریک شد و بار و بندیل و جمع کردیم و راه افتادیم.سمیرا حال خوبی نداشت‌؛ سرشو تکیه داده بود ...

اینم بگم؛ هر دومون عقد بودیم.دنباله ی ماجرا ؛ از زبون سمیرا؛

رسیدم خونه؛ مامانم گفت چیزی شده سمیرا؛؟ حالت خوب نیس انگاری؟ گفتم برم یه دوش بگیرم؛ سر حال میشم.

رفتم حموم تا دوش رو باز کردم ؛ برقا قطع شد.مامانم با نور چراغ قوه؛ اومد تو حموم تا من لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون.

نه شام خوردم نه هیچی؛ خواب و بی حالی عجیبی؛  سراغم اومده بود؛ رفتم تو اتاق و خوابیدم؛ نیمه های شب تو حالت خواب بیدار؛ دیدم یکی داره صدام میزنه.

صدای شوهرم رضا بود؛ چشمامو نیمه باز کردم؛ دیدم روبه رو نشسته؛ ولی چون اتاق تاریک بود ؛ چهرشو کامل نمیدیدم

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )
اینم بگم؛ هر دومون عقد بودیم.دنباله ی ماجرا ؛ از زبون سمیرا؛رسیدم خونه؛ مامانم گفت چیزی شده سمیرا؛؟ ...

گفت؛ پاشو سمیرا میخوام ببرمت؛ گفتم این موقع شب اینجا چکار میکنی؛ ؟ گفت اومدم دنبالت.

یعنی صداش ؛ هیکلش؛ بوی ادکلنش؛  فقط رضا بود.

گفتم خسته ام ؛ نمیتونم بلند شم؛ اومد نزدیکتر دستامو گرفت تو دستاش؛ منو کشید سمت خودش ؛ تا میخواستم چشمامو کامل باز کنم؛ سرمو محکم کوبوند به کمد کنارم؛ جیغ کشیدم و غش کردم؛ همه ریختن اتاقم ؛ همزمان صدای بعد خوردن در حیاط اومد.

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )

بعد که به هوش اومدم ؛ گریه میکردم میگفتم رضا بود؛ 

خانوادم رنگ زدن؛ رضا اومد ؛ با چشمای پف کرده و خوابالو؛ قسم خورد؛ که من همین الان با زنگ شما از خواب بیدار شدم و اومدم اینجا.

باورش نمیشد؛ که چیزی باشع؛ دیگه حالم خراب بود؛ نمیتونستم تنها باشم. به دیوار که نگاه میکردم.ترک میخورد.یه سایه ی سیاهی ازش میومد سمتم؛ غش میکردم.

خدا میدونه که چقدر دکتر و ام ار ای ؛ و اسکن از من گرفتن؛ ولی همه سالم. 

دستشویی میرفتم از سقف دستشویی کاغذ میوفتاد؛ که روش نوشته بود؛ بالاخره میبرمت جیگر.

روز به روز تواناییم کمتر میشد؛ فراموش میکردم خیلی چیزا رو؛ و حرکات دست و پام کم شده بود.

چن ماه درگیر دوا دکتر بودیم؛ که از آخر یه دکتری به مامانم گفت؛ مغز دختر شما داره کوچیک میشع؛ کاریش نمیشه کرد.

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )

خانوادم خیلی عذاب کشیدن؛ کار هر روزشون گریه و التماس کردن به دکترا بود. منم رو به روز لاغر تر و بی رمق تر میشدم.تا حدی که تو دستشویی نمیتونستم خودمو بشورم؛ دستام توانایی نگه داشتن یه استکان رو نداشت؛

یه روز یکی از دوستای پدرم؛ بهش گفته بود که دختر رو ببر پیش یه دعا نویس ؛ شاید خوب بشع؛ 

منو بردن پیش دعا نویس؛ گفت بشین روبه روم؛ دستامو گرفت‌و دعا میخوند برام؛ بهم گفت چشماتو ببند؛  و بهم بگو‌کجایی؟

چشمامو بستم، دیدم تو راه همون روستا و جای رودخونه هستم؛ 

خلاصه که چندین بار ؛ پیش همین دعا نویس رفتیم؛ تا کم کم حال من رو به بهبودی رفت؛و بعد از چند ماه خوب شدم.

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )

اسی عذر خواهم؛ امیدوارم نترسیده باشی ؛ از داستان من.😮‍💨

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )
نه من امیدم به خداست و میدونم خدا مراقبمه

بله صدرصد همینطوره؛🌹🌹

انشاءالله همیشه تنت سالم ودلت شاد باشع.🤲💐

هر گاه که تسلیمم  در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر.هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر. ( حضرت مولانا )
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز