داستانش طولانیه حوصله نوشتن ندارم
فقط خداروشکر کن زودتر فهمیدی
من ازدواج کردم باهاش ، سرمایه مو برد ، دختر بودنمو ازم گرفت ، خانواده م دیگه اون اعتماد رو بهم ندارن
از آشنایی تا الان سه سال میگذره و من سه سال از زندگیمو به پاش سوختم اون تو حساس ترین سنام یعنی ۲۱..۲۲..۲۳.
الآنم ۲۴ سالمه و دارم جدا میشم ، با اینکه نه سرمایه ای برام مونده نه دلی نه امیدی
افسرده شدم بخاطرش
از زندگیم جا موندم سه سال