من شهر دیگه ام. و‌پدرم و برادرامم ی شهر دیگه کار میکنن ی ابجی دارم شهر خودمون که اونم ۱۰ روز یبار شاید ۴ ساعت بره خونه مادرم جدیدا خبرای جالبی از محل زندگیم نمیشنوم از دزد و قتلو مادرم ب هیچ وجه حاضر نمیشه بره با پدرم اینا مسیر ما ب شهرمون نزدیکتره میگم بیا پیش من من با بچه سختمه بیام همونم نمیاد شوهر منم نیست ۱۰ روز یبار میاد ی خاله دارم شوهر اونم جای دیگه کار میکنه منتها الان یمدته برگشته قبلا باز با خالم رفت امد میکردن همسایه ان الان همونم نمیشه فکرم مدام درگیره مامانمم لجبازو ی دنده 🤦🏼♀️ هی میگم بیخیال شو وقتی نمیاد از یطرف باز ناخداگاه میرم سمت گوشی زنگ میزنم بچه اول بودن واقعا بدبختیه اخر سرم قدرتو‌نمیدونن
چقدر همتون یه شهر دیگه ایین
حتما نمیترسه و خونه خودشو میخواد
خدا حفظت کنه
ان شاءالله مادرتون قدرتونو بدونه
یعنی میرسه روزی ک دختر لوس بازی گوش منم ی روز نگران من شه بهم زنگ بزنه🤩
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز