آرامش تو زندگیم
به خاطر وجود شوهرم هیچ وقت آرامش نداشتم
عشق رو تجربه نکردم
ازدواجی که اصلا مکمل هم نبودیم
بچه بودم شوهرم دادن تا دوم دبیرستان بیشتر نخوندم دانش آموز زرنگی بودم همیشه خواب مدرسه و ادامه تحصیل رو می بینم (شوهر ادم داشتن هم یکی از حسرت هامه)
فعلا اینکه بتونم خم و راست بشم و کارهامو بدون نگرانی انجام بدم و برم خیابون کلی قدم بزنم و خرید کنم و بدون دغدغه عطسه و سرفه کنم دیسک کمرم بدجور اذیتم میکنه
دانشگاه
رشته مورد علاقم
همه چی
دارم جدا میشم ولی حسرت اینکه یبار همسرم نازم بکشه قربون صدقم بره منم خودمو براش لوس کنم🥺
من یه ازدواج موفق و پایدار، یه مجلس عروسی خوب،بچه ،سفر خارجی،ماشین خوب💔
هیچوقت مادرم تمیز نبود
تا مجرد بودم من حساس بودم
الانم دیگه خسته شدم
کاش مادرم تمیز شه فقط بلده بره مهمونی تازه لباساشم همییشه نا مرتبه با اینکه پولدارن مثل گداها میچرخن
در واقع هم پدر هم مادر
بیشتر مادرم💔
حسرت یه چایی تو خونه ی مادرم که تمیز باشه مونده تو دلم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز