جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
یه ترس از بچگیه...رفته بودیم مراسم ختم وتشییع جنازه یکی از اقوام اول همهاین بود که مامانم حواسش نشد و من مرده رو دیدم تو اون ن ...بعد مامانم گفت من تا اذان صبح میمونم نماز بخونم براش...منم بچه بودم گریه کردم باید بمونم خلاصه موندمو اخر شب دستشوییم گرفت با مامانم رفتم مامانم رفت بیرون داشتم دستامو میشستم در دستشویی از این سفیدا بود که خودش بسته میشه یهو محکممم بسته شد من این جا ترس افتاد به جونم شاید روح مرده ها دررو بسته...بعد یه پیرمردی دم دمای اذان صبح اومد بهم شکلات داد ولی هواهنوز تاریک بود هی برمیگشت با لبخند بهم نگاه میکرد دیگه این خودخوری ذهنی افتاد تو جونم که این همون روحست چرا به مامانم شکلات نداد فقط به من داد
حلاصه که این ترس از بچگی از قبرستون با من بوده و هت
اره حواسم به این نبود...من ازدواج کردم حالا تو مارو ببخش پدر روحانی بزار منم شرکت کنم تو جنگیری هات من میگم به نام پدر پسر و روح القدس برات عکس وفیلم مییگیرم صدا ضبط میکنم نقاشیمم خوبه فکرای تو سرتو نقاشی میکنم