من زایمان که کردم و رفتم بخش با دوتا خانم دیگه هم اتاقی بودم
یکی که مادرش همراهش بود و تماماً خواب بود و بنده خدا خودش حتی به بچه پوشک میپوشید
یکی دیگه هم خواهرشوهرش همراهش بود و خواهرشوهره هم دائم نق میزد برای بچه هاش😑
شوهرامونم هر وقت میخواستن می اومدن مشکلی نبود...
یکی یکی مرخص شدن بجاش یه خانمی اومد که سزارین شده بود دوقلو کم سن هم بود بنده خدا یکی از بچه ها پاش آسیب دیده بود و خلاصه تو دستگاه بودن
مادرشوهره انقدر اعصاب خورد کن بود دلم میخواست پاشم یه فصل خدا کتکش بزنم نشست یه دل سیر از خرما و غذایی که مادر عروس برای دخترش اورده بود خورد تازه میگفت دلم درد میکنه نمیتونم غذا بخورم اصلاً نگران نوه ای که پاش آسیب دیده بود نبود تازه میگفت چه بهتر تو دستگاه هستن کی میخواست ازشون مراقبت کنه😒
حالا خوب شد اینا که اومدن نیم ساعت بعدش من مرخص شدم وگرنه نصفه شبی بیمارستانو روی سرش خراب میکردم