منو مثل دختر خودتون در نظر بگیرین راه نجات ازتون میخوام
پدر مادرم تو نوزادی جدا شدن مادرمو ندیدم با خانواده پدری بزرگ شدم
پدرم معتاد بیکار خواهر دوقلوم معلول مشکل روحی روانی شدید داره (دیگه منترل و درمانش از دستم خارج)
تا وقتی پدریزرگم زنده بود خوب بود تقریبا الان سه سالی هست سه تا عمو معتادم بعد فوت باباجوناومدم اینجا و نمیرن
مامانجون سرطانیه
تعرض از عمومدیدم
معتادن هرروز زد و خورد و دعوا
از اتاقم بیرون نمیرم
بابام پول بخواد پیداش میشه
خودم معلم رسمی هستم
و مدرس تیزهوشان
۲۳ سالمه
نمیتونم جدا بشم چون از عموهام میترسم باز اینجا از مامانجون یا از هم دیگه حساب میبرن تو اتاق در قفل میمونم
اصلا جدا بشم یا شهر دیگه برم خواهرمو میندازن رو دوش من تا اخر عمرم بدخت میشم دوسش دارم ولی انقدر پرخاشگر و غلدر و سلیطست بخدا که سرتا پاشو هم طلا بگیرم زندگیمو زهرمار میکنه اونو فقط عمم میتونه نگه داره از اون حساب میبره
پولی هم برام نمیمونه پس اندازی ندارم همه صرف هزینه های زندگی میشه
من چیکار کنم بنظرتون؟