امروز نامزدم اومد دنبال من ک بریم خونشون(مامان باباش رفته بودن دنبال مامانبزرگش که از شهرستان اومده و خونه خاله ی شوهرمه)
تو راه گفت غذا چی بگیرم؟من کلا ذائقه ام با غذای بیرون و کلا غذای گوشتی خوب نیست برعکس نامزدم که عاشق گوشت و کبابه
من گفتم تو برا خودت غذا بگیر هرچی میخوای برا منم تره و پیازچه بگیر خودم کوکوشو درست میکنم (تو استوری یه بلاگر دیده بودم بشدت هوسم بود)آقا اینا اوکی شد و اینا ما اومدیم خونه منم همه موادشو درست کردم بعد چون خونه مادرشوهر بود همون حین کار تند تند همجارو تمیز میکردم که خونش کثیف نشه
تا ننش اومد نگم براتون با چه اخم و قیافه ای
یطوری رفتار میکرد انگار جنایت کردم رفتم تو اشپزخونش
آخر سر مادربزرگش طاقت نیاورد بهم پرو پرو تو روم گفت هرکس دهنش از اول به یچیز عادت میکنه یکی داره گوشت میخوره یکی نداره خودشو با سبزی و علف سیر میکنه😐انگار من دامی چیزیم
انقد بهممم برخورد از اونموقعه نه دست به غذا زدم نه هیچی فقد اومدم اتاق دارم گریه میکنم نامزدمم باهاشون دعوا کرد ولی خب دلم میخواد خودمم جوابشونو بدم
الانم میدونم بعضیا میگن همون لحظه باید جواب بدی ولی همسرم بدش میاد جواب پس بدم از روز اول گفت کسی چیزی گفت تو هیچی نگو من خودم جوابشونو میدم سر اون سکوت کردم
و اینکه خونه ام نمیتونم برم چون دوست ندارم خانوادم متوجه بشن و ناراحتی پیش بیاد🥲