2777
2789
عنوان

ترسناکترین تجربه های ماوراییتونو بیاین بگین

| مشاهده متن کامل بحث + 6054 بازدید | 464 پست
خداوند را شاکرم قدرت‌هایی که این موجود داد علیه خودش استفاده کردم

یا خدا خیلی ترسنااااک شد 

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سرچ کن

شوهرت چی با این موضوع رفتارش چطور بود 


 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

خب حالا دیگه راز جیغ کشیدنهای نیمه شب دختر طبقه بالایی هم معلوم شد. پس اونا تو هر دوتا طبقه بودن!! گ ...

:هیس:


اما گهگاهی بین من و بابام بحث هایی بود.
تا بابا تصمیم گرفت اون خونه رو بفروشه ، درست همون موقع که بابام داشت چک خونه رو از دست خریدار میگرفتش من ناخواسته عطسه ی بلندی کردم که باعث شد بابام و مامانم نگاه با تعجبی بهم کنن . البته نگاه مادرم بیشتر شبیه خاک تو سرت الان چه وقت صبر بود، بودش
ما از اون خونه رفتیم به یه خونه کوچیکتر و قدیمیتر ولی تو یه محله بهتر. از اول ورودمون تو خونه جدید با چالشها و استرسای مختلفی مواجه میشدیم . و این میون برادر بزرگم بخاطر زن حسودش هِی به ما میگفت که چرا اومدید تو محله بالاتر از محله خونه ما خونه گرفتید و میگفت ک باید برگردید به همون محل که خونه منم همونجا هست !! و تمام اینها داداش کوچیکمو و منو آزرده میکردش ، مدتی بود که مداوم حس عجیبی داشتم انگار یه نفر تو سرم مُدام میگفت باید مواظب داداشت باشی !! از اونجایی که داداش بزرگم پُر سر و صدا تر و برادر کوچیکم آروم و سرش تو کار خودش و پسر سر به زیری بود منم همش فکر میکردم باید مواظب داداش بزرگم باشم که دردسری نسازه. در روز بارها بی دلیل باهاش تماس برقرار میکردم. غافل از اینکه خطر کس دیگه رو تهدید میکردش !!
داداش کوچیکم برای داداش بزرگم تو کارگاه اون کار میکرد، یه روز صبح که از قضا تعطیل هم بود داداش کوچیکم خیلی ساکت و کلافه و ناراحت بود مادرم بهش میگه برو بیرون هوا میخوری، داداش کوچیکمم میره کارگاه. و عصری دیگه دیر شده بود ک برنگشت . مادرم نگران و دلواپس شده بود. هرچی موبایلشو میگرفتیم زنگ میخورد و جواب نمیداد. مادرم دل آشوب بود !! جوری که رفت روی تراس خونه و چشمش به خیابون شروع کرد به گریه کردن !! میگفت دلم گواه بد میده بهم ، منم ک این صحنه ها رو میدیدم با برادر بزرگترم تماس گرفتم و جریان رو گفتم . اونم میره دنبالش . چند ساعتی گذشته بود به برادرم زنگ زدم گفتم‌ پیداش کردی ؟؟ گفت آره، و الکی بهمون گفت تو کارگاه با ابزار که کار میکرده چیزی از دستش در رفته و خورده تو سرش و بیهوش تو کارگاه افتاده بوده گفت آوردمش دکتر خوب میشه و میایم‌ خونه. مدتها گذشت و نرسیدن باز زنگ زدم جواب موبایل نداد . پشت سرهم زنگ میزدم و جوابی نمیداد. تا اینکه یه نفر گوشی رو برداشت اما حرف نمیزد از اون ور تلفن صدای گریه های برادر بزرگترمو میشنیدم. تا اینکه از کلانتری اون محل به پدرم زنگ زدن و باز هم الکی گفتن که برادر کوچکترم با افرادی درگیر شده و برای رضایت گرفتن باید پدرم و مادرم به اونجا مراجعه کنن. نگو این ترفندشون بوده تا پدر و مادرم برن کلانتری چون برادر بزرگترم تحمل دادن خبرو نداشته به اونا گفته شما بکشونینشون اینجا و شما بگین بهشون، پدر و مادرم میرن اونجا متوجه میشن داداش کوچیکم با طناب حلق آویز شده بود. میگفتن خودکشی ! اما من هرگز باور نکردم داداش طفل معصومم اینکارو بکنه ، مطمئنم کسی اون روز تعطیل ک تو کارگاه هیچکس نبود رفته و این بلارو سر اون طفلکم آورده. بعد از اون دنیای من عوض شد . خنده از رو لبهام برای همیشه پرکشیده. مادرم .... آخ ماااادددرررر
تو همون دوران مراسم داداش کوچیکم چون مهمانها از شهرستان می آمدن شب میموندن. ولی من تو اطاقم تنها خواب بودم. نیمه های شب بیدار شدم جلو پنجره دختر خالمو دیدم که با همون موهای مشکی و بلندش و اندام ظریف لاغر جلو پنجره ایستاده بود و به بیرون زُل زُل نگاه میکرد، تا اومدم بهش بگم نصف شب اونجا داری چکار میکنی تقریبا به نیم رخ و حتی نه کامل نیم رخ برگشت سمت من و لبخند ریزی بهم زد ! نمیدونم چرا وقتی لبخندش رو دیدم دهنم بسته شد ، باهاش هیچ حرفی نزدم دیگه و خیال راحت گرفتم خوابیدم . فرداش بهش گفتم دیشب دم پنجره اطاقم چکار داشتی ؟ کجارو نگاه کردی ؟؟ که با تعجب بهم گفت اصلا تو اطاق تو نبودم تا صبح رو تشک مامانم با خاله خوابیدیم.
بعد از اون اون موضوع بارها در مکانهای مختلف (مثلا شمال یا تو خونه دیگران) برام تکرار میشد، نصفه های شب موجودی رو به شکل آدمایی که برام عزیزن میدیدم و اون موجود فقط لبخند میزد و با لبخند من لال میشدم و میخوابیدم و فرداش میفهمیدم که اون آدم اصلا دیشب تو اون موقعیت نبوده ....


 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

همینجا خلاصه بیان کن

خیلی دلم براخودم و همسروبچم میسوزه اومدیم شهرغریب باهزار امیدوآرزو خونه اجاره کردیم ولی متوجه اتفاقات عجیبی شدیم و فهمیدیم ک نه تنها این خونه بلکه این شهر جن داره. نگم برات ک چه شب و روزهایی رو میگذرونیم. هرشب با چراغ روشن میخوابیم.هر روز به هرجی دست میزنیم بسم الله میگیم. روح و روانمون داغونه شوهرم مریضه اونا اذیتش کردن وضعیت مالی هم ک افتضاح . حضورشون رو قبلا بشدت توخونهدحس میکردیم حالا ب لطف قران  ک خوندم سنگینی خونه کمترشده ولی آرزومه برگردیم شهرمون 

 خدایا به خداوندی خودت قسم بریدم دیگه مارو ازاین کابوس نجات بده توراجان ابوالفضل (ع) مارو ازاینجانجات بده برگردون شهرخودمون😭😭😭😭😭😭😭😭توروخدا دعام کنید یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع)😭مجنون حسینم ★مدیون ابوالفضل♥حقا که ابوالفضل العباس باب الحوائج♥صبح غلام عباسی شب غلامو شاه میکنه♥ ★★★زهرا نگاه میکنه کی عباس روصدامیکنه؟ حاجتش رو به حرمت عباس روا میکنه♥صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج  السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) امام رضای رئوف و مهربون♥خدایاشکرت♥

همینجا خلاصه بیان کن

رابطه ی ج... من و شوهرم بشدت کم شده کم که نه کلا صفرشده مثل خواهربرادر زندگی میکنیم انگار. ولی یه شب توخواب دیدم ی دختر نوجوون ازپشت بغلم کرد و ازرولباس یه آ..مردانه داشت ک متاسفانه رابطه برقرارکرد باهام انقدر واقعی بودک باغضب نگاش کردم ک کشیدبیرون و غیب شد. چندشم شده بود حتی بایاداوریش چندشم میشه. شوهرمم خوابهای جنسی بدی میبینه. تنها نمیتونه بمونه. هیچ جا. مخصوصا خونه

 خدایا به خداوندی خودت قسم بریدم دیگه مارو ازاین کابوس نجات بده توراجان ابوالفضل (ع) مارو ازاینجانجات بده برگردون شهرخودمون😭😭😭😭😭😭😭😭توروخدا دعام کنید یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع)😭مجنون حسینم ★مدیون ابوالفضل♥حقا که ابوالفضل العباس باب الحوائج♥صبح غلام عباسی شب غلامو شاه میکنه♥ ★★★زهرا نگاه میکنه کی عباس روصدامیکنه؟ حاجتش رو به حرمت عباس روا میکنه♥صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج  السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) امام رضای رئوف و مهربون♥خدایاشکرت♥

:هیس:اما گهگاهی بین من و بابام بحث هایی بود.تا بابا تصمیم گرفت اون خونه رو بفروشه ، درست همون موقع ک ...


:هیس:

گاهی فکر میکردم تمام این اتفاقا تقصیر همسایه طبقه بالایی خونه قبلیمونه. فکر میکنم زنه اهل دعا و جادو و جنبلی بوده که نصفه شبا از دیوار خونشون صدای چنگ زدن توی دیوار می اومده و اون روسری مشکی ک انداخته بود دم در خونه ما لابد طلسمی داشته توش!
همونطور که گفتم پلیس برای داداش کوچیکم اعلام خودکشی کرد و بقیه همه فکر میکردن که اون خودشو کشته. اما من حدود سه الی چهار سال قبل از فوت داداشم رفتم بودم پیش یه فالگیر که با قهوه ف**ال میگرفت و کارشو بلد بود. اون زمان اون ف*الگیر بهم اخطار قتل داد. ولی من چون تو مخیله ام نمیگنجید که همچین اتفاقی واسه خونواده من بیفته به حرفاش گوش ندادم، چون فکر میکردم یا اشتباه داره میکنه و یا مال غریبه هست که تو ف*الم افتاده و حالا قراره مثلا خبری راجع به این مطلب بهم بِدن.ف*الگیره اولش گفت: ای داد، این یه جوان هست، یه جوان که به قتل میرسه، کشتنش! و شروع کرد به حروف اسمی گفتن که فقط تونست دوتا حرف رو بگه. مثلا حرف "م" و حرف "ت"، این بیشتر باعث میشه که من هرگز حرف پلیسها و حرف دیگران رو مبنی بر اینکه برادرم خودکشی کرده قبول نکنم و به اینکه ماجرا قتل بوده باشه تاکید داشته باشم. اللهُ اَعلم!
هنوز تو همون گیرودار مراسم عزاداری و این چیزها بودیم که یه مرتبه زنِ برادر بزرگم بی دلیل سر مسائل کوچیکی و بی اهمیت قهر کرد و پدر و مادرش آمدن و دخترشون و برادر زاده کوچیکم رو با خودشون بُردن به خونه خودشون! خب خداوکیلی اونموقع دیگه موقع ناز کردن و قهر کردن نبود، داداشم مشغول عزاداریِ برادرِ خودش بود و حوصله منت کشی و اینجور مسائلو دیگه نداشت، اما رفتن زنش بیشتر تو روحیه اش اثر گذاشت و تقریبا دیگه همش داشت با خودش هم صحبت میکرد و همش براش سوال بود که چرا این بلاها ب سر زندگیش اومده. خلاصه که بعد گذشت مدتی واسطه فرستاد برای آشتی اما اونا میگفتن ک باید یه خونه به نام دخترمون بکنی تا دخترمون بیاد و از اونجایی که زن داداشم کاملا غریبه بود (یعنی از اقوام یا آشناها و در و همسایه که آدم بتونه بشناسه نبود، اتفاقی همدیگه رو تو یه نمایشگاهی دیدن و حتی دوست هم نشدن و به درخواست خانم و خانوادش سریع عروسی کردن) و ما شناخت آنچنانی ازشون نداشتیم داداشم نمیتونست قبول کنه. چونکه همون موقع ها هم دختر خالش مهرشو اول گرفته بود و بعد رفته بود طلاقشم گرفته بود. همه اینا باعث شک برادرم‌ میشد و اون نمیتونست قبول کنه و بعد از مدتی هم جدا شدن و طلاق گرفتند. بعد از این اتفاقا من اعصاب بهم ریخته بود و مدتها تو خونه خودمو حبس میکردم و از خونه بیرون نمیرفتم. تا به پیشنهاد کسی رفتم پیش دعانویسی که اون بهم معرفی کرده بودش، البته دعانویس که نبود بیشتر اهل گرفتن موکل و اینجور کارها بود. یعنی برای انجام کاری مثلا به یکی از اون موکلهاش (موکل یعنی موجود ماورایی و یا مثلا جن) میگفت که برو این کار رو بکن. دیگه نیاز به نوشتن روی کاغذ نداشت،

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

اذن قلم دارم

یعنی دعامینویسی؟

 خدایا به خداوندی خودت قسم بریدم دیگه مارو ازاین کابوس نجات بده توراجان ابوالفضل (ع) مارو ازاینجانجات بده برگردون شهرخودمون😭😭😭😭😭😭😭😭توروخدا دعام کنید یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع)😭مجنون حسینم ★مدیون ابوالفضل♥حقا که ابوالفضل العباس باب الحوائج♥صبح غلام عباسی شب غلامو شاه میکنه♥ ★★★زهرا نگاه میکنه کی عباس روصدامیکنه؟ حاجتش رو به حرمت عباس روا میکنه♥صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج  السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) امام رضای رئوف و مهربون♥خدایاشکرت♥

:هیس:گاهی فکر میکردم تمام این اتفاقا تقصیر همسایه طبقه بالایی خونه قبلیمونه. فکر میکنم زنه اهل دعا و ...

داستان رو ول کن ببینیم تو واقعیت چخبره

 خدایا به خداوندی خودت قسم بریدم دیگه مارو ازاین کابوس نجات بده توراجان ابوالفضل (ع) مارو ازاینجانجات بده برگردون شهرخودمون😭😭😭😭😭😭😭😭توروخدا دعام کنید یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع)😭مجنون حسینم ★مدیون ابوالفضل♥حقا که ابوالفضل العباس باب الحوائج♥صبح غلام عباسی شب غلامو شاه میکنه♥ ★★★زهرا نگاه میکنه کی عباس روصدامیکنه؟ حاجتش رو به حرمت عباس روا میکنه♥صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج  السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) امام رضای رئوف و مهربون♥خدایاشکرت♥

خیلی دلم براخودم و همسروبچم میسوزه اومدیم شهرغریب باهزار امیدوآرزو خونه اجاره کردیم ولی متوجه اتفاقا ...

عزیزم شما ابتدا سوره حمد و قل هوالله بر گلاب بخونید و بدمید و بریزید داخل گلاب پاش و همه جانبه خانه بپاشید. سپس حصار چهار قل بزنید بعد اطلاع دهید 

ما به آزمون و خطا استادیم استتتتتتتاد
داستان رو ول کن ببینیم تو واقعیت چخبره

داستان نیست واقعیته چون تجربه ی من نیست میگم داستان

این تحربه شاید کمکتون کنه! 

خیلی ها هم دارن میخونن میخوان زودتموم کنم

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

عزیزم شما ابتدا سوره حمد و قل هوالله بر گلاب بخونید و بدمید و بریزید داخل گلاب پاش و همه جانبه خانه ...

۷بار سوره یس به نمک خوندم و چهارگوشه خانه ریختم و خیلی خیلی نسبت ب قبل سبک شد خونه

 خدایا به خداوندی خودت قسم بریدم دیگه مارو ازاین کابوس نجات بده توراجان ابوالفضل (ع) مارو ازاینجانجات بده برگردون شهرخودمون😭😭😭😭😭😭😭😭توروخدا دعام کنید یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع)😭مجنون حسینم ★مدیون ابوالفضل♥حقا که ابوالفضل العباس باب الحوائج♥صبح غلام عباسی شب غلامو شاه میکنه♥ ★★★زهرا نگاه میکنه کی عباس روصدامیکنه؟ حاجتش رو به حرمت عباس روا میکنه♥صل الله علیک یافاطمه(س)   یاالله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ♥الهی یا فاطر بحق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک الفرج  السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) امام رضای رئوف و مهربون♥خدایاشکرت♥

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

اهدای پلاسما

hm7780 | 5 ثانیه پیش
2791
2779
2792