2777
2789
عنوان

ترسناکترین تجربه های ماوراییتونو بیاین بگین

| مشاهده متن کامل بحث + 6377 بازدید | 479 پست
پر بازدید کنید😂

پروفایلت ترسناکترینشه 😶😶😂😂😂😂

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

چند سال پیش میرفتم دستشویی یه نفر محکم میکوبید به در        دوربین گذاشتیم  اما چیزی قابل روئت نبود. مجبور میشدم در رو باز بزارم

ما به آزمون و خطا استادیم استتتتتتتاد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تجربه نداشتم متأسفانه ولی الآن داشتم رمان جنی میخوندم خیلی فاز میده😂😂

ترسناک اینا توش نبود؟

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

من حرفامو شاید بقیه باورنکنن ولی خانوادم میکنن

من همین دوشب پیش شکم ب بالا خوابیده بودم یهو ازخواب بخاطر تکونای شدید بدنم پاشدم

جوری ک فکرمیکردم زلزله اومده ک اینجوری تنم تکون میخوره

بعد انگار یکی شونمو گرفته بود هی تکونم میداد توذهنم گفتم کسی اینجاست انگار تو ذهنم بهم پاسخ داده شد وایسا ببینم کی اینجاست بدنم از تکون‌وایساد اومدم‌ چشمامو بازکنم ولی بعد چن ثانیه دوباره بشدت تنم تکون خورد

جوری ک الان شونم درده بعدبدنم قفل کرده بود کاملا بیداربودم انگار چشمامو با نخ دوخته بودن

بعدهرکاری میکردم نمیتونستم اسم خدارو بگم

هرچقدر ب اسم خدافکرمیکردم بیشتر تکونم میداد بعد کلی بدبختی تاتونستم بیشتر ب اسم خدافکرکنم تو ذهنم تکرارش کنم رها شدم اراین تکونای شدید

مال بچگیه یه روز رو پله زیر زمین نشسته بودم یهو دیدم یه نفر شبیه مادرم داره میاد سمتم بدو بدو رفتم دیدم مادرم داره تو اشپزخونه چند بار ظرف میشوره چندین بار شکل مختلف دیدم حتی به قیافه خودم


( این داستانی که میخوام بگم راجب خودم نیست 


داییم اصلا اهل شوخی و دروغ گویی نیست . جوری که تو فامیل به عنوان راستگو ترین فرد فامیل شناخته میشه .

داییم داشت تعریف میکرد که : یه روز من به همراه دوستم داشتیم میرفتیم که به باغ دوستم یه سری بزنیم و شب رو تو باغ بمونیم . وقتی رسیدیم یه کلبه متروکه و یه باغ بزرگ دیدم که سه طرفش به جنگل و یه طرفش هم به یک کوه به ارتفاع حدود ۱۲۰۰ متری راه داره که اصلا ماشین رو نیست و حداقل دوساعت طول میکشه از بالا به پایین یا از پایین به بالای کوه برسی .

خلاصه شب میشه و حدودای ساعت ۹ شب که میشه ، گوشی دوست داییم زنگ میخوره و دوست داییم براش یه مشکل پیش میاد و تصمیم میگیره که بره و به داییم میگه میخوای تو رو برسونم من برم به کارم برسم یا اگه میخوای شب بمون من صبح میام دوباره. داییم میگه من میمونم تو برو . بعد از چند ساعت که داییم تو کلبه شامش رو خورد و تصمیم میگیره که بخوابه ، داییم زنگ میزنه که احوال دوستش رو بپرسه و بعد از چند دیقه صحبت میگیره دوشک رو پهن میکنه و میخوابه ( در ضمن کلبه کوچیک بوده در حد همین ۹ الی ۱۲ متر ) . خلاصه اینجوری میگذره و ساعتای حدود ۳ شب داییم میشنوه که از بالای کوه صدای جیغ و فریاد ترسناکی میاد و داییم بهش محل نمیده . بعد حدود بیست ثانیه میفهمه که صدا از بالا به پایین کوه رسیده و اینجا میفهمه که این انسان نیست که داره جیغ میکشه و تصمیم میگیره که بره ببینه اوضاع از چه قراره . از در که میاد بیرون میبینه که چند نفر که لباس سفید پوشیدن و موهای بلند مشکی دارن و پاهاشون تقریباً مثل اسبه با قیافه هایی ترسناک از کنار داییم با فاصله حدود ۱۵ الی ۲۰ متری رد میشن و با سرعت بسیار زیادی فرار میکنن . تو همین موقع بود که داییم میبنیه بالای کوه چند نفر دارن بهش با چراغ قوه اشاره میکنن که فرار کن .

اینا میگذره و صبح که دوست داییم میاد ، داییم قضیه رو تعریف میکنه و دوست داییم میگه اونایی که دیدی آره درسته جن و شبح بودن چون بالای کوه یه غاری بود که از اون چیزای با ارزش استخراج میکردند و داخل اونجا طلسم هست و اینا به خاطر همینا اون غار جنّی هست و اطراف روستا مردم شبا جن و اینجور چیزا میبینن و من برا این بهت نگفتم که تو نترسی .


 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

دانش آموزامون تو مدرسه یکیو از رو زمین بلن کرده بودن

ترسناکه؟

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

مال بچگیه یه روز رو پله زیر زمین نشسته بودم یهو دیدم یه نفر شبیه مادرم داره میاد سمتم بدو بدو رفتم د ...

یا خدا گرخیدم بدتر 

ولی یکی تو همین هفته برام پیش اومد با اینکه زیاد جنجالی نیست خیلی ترسیدم 

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

من یبار در مورد اینچیزا صحبت میکردم صبحش همش خواب ترسناک اینچیزارو میدیدم   

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

من حرفامو شاید بقیه باورنکنن ولی خانوادم میکننمن همین دوشب پیش شکم ب بالا خوابیده بودم یهو ازخواب بخ ...

یا  خدا 

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

من حرفامو شاید بقیه باورنکنن ولی خانوادم میکننمن همین دوشب پیش شکم ب بالا خوابیده بودم یهو ازخواب بخ ...

میگن روی شکم خوابیدنم خیلی بده هاا 

 عاشقترین زن 💚🌈 کیان مامانش  💋😍شاید ۳.۴ سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم بخاطر اینکه کوچولوم تو بغلم آروغ بزنه     اشک شوق بریزم و بگم منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است چون برمی اید .....😍   میشه یه صلوات مهمونم کنید مشکلم حل شه مهربونا؟😍

من سوم ابتدایی می خوندم یه بار نصف شب بیدار شدم سرم رو از زیر پتو دراوردم دیدم یه نفر پیش ستون وایساده بدون پا شال گردن دور گردنش بود صورتش انگار ریخته بود و محو بود مانتو تنش بود و پا نداشت انگار معلق بود روی هوا بعد من تا دیدمش بدجوری ترسیدم میخواستم بابام رو صدا بزنم انگار لال شده بودم همش میگفتم ب ب ب نمیتونستم بگم بابا لکنت گرفته بودم بعدش دیدم عین دود توی خودش خفه شد و محو شد غیب شد انگار  😓هنوزم یادش میفتم از اتاق بالاییمون میترسم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792