این داستان غم انگیز در مورد یک آقای مذهبی و جوون
و یه دختر خانمی که اولش پوشش آزاد بوده و سیگار میکشید ولی بعدا به این آقا علاقه مند میشه و زندگیش کاملا تغیر پیدا میکنه
دوستان من تو این تاپیک میخوام ادامه داستان بزارم و قصدم تعریف از حجاب و دین و این چیزا اصلا نیست
فقط میخوام این داستان غم انگیز و زیبا رو بخونید تا متوجه بشید هنوز هم مردای با شعور هستن تو این دنیا
خب بریم سراغ این داستان .......
یه روزی از روز ها یه دختری بود که اصلا حجاب نداشت
و سیگار میکشید و کل فامیلشون و دور بریاش از وضعیت دختر خانم کاملا آگاه بودن ین دختر خانم یه روزی توی یه محله یه آقایی میبینن که مذهبی هست این دختره میخواست شماره این آقا سیو کنه تو گوشیش همینطوری واسه سرگرمی شماره شو میگیره از یکی
و بعدش بهش پیام میده و خودشو معرفی میکنه و پسره هم دختره رو میشناخت و اجازه داد دختره شمارشو داشته باشه برای دختره فیلمای قیامت و برزخ و این چیزا میفرستاد دختره هم مسخره میکرد و اصلا نمیدونست برزخ و قیامت دیگه چین یه جورایی اعتقاد نداشت ....