ی سوتی از دوستم دوران نامزدیش
من و دوستم کلا خیلی مثبت بودیم هیچی بلد نبودیم
یهو دوستم نامزد میکنه بعد مدتی که رابطش با نامزدش خیلی عاشقانه میشه نامزدش بهش میگه بزار یبار ببوسمت دوستمم خیلی جدی میگفت نه ما عقد نیستیم بلاخره بعد ی هفته نامزده اصرار کرده میگه حداقل دستتو ببوسم بعد دوستمم قبول میکنه بعد نامزدش میگه وقتی اومدم خونتون موقع بدرقه باهام بیا تا تنها شدیم ببوسم خلاصه دوستم رفت ی دستکش پوشید به ی دستش و رفت بدرقش کرد میگه نامزدم وقتی دستمو با دستکش بهش دادم ببوسه اول ی نگاه عمیق بهم کرد بعدم بخاطر اینکه ناراحتم نکنه زود بوسید و رفت