گفت دارم میرم چالوس.
بعدقطع کرد.
زنگ زدم گفتم چالوس احتمالا برفه پس دوست دختر وپسر یا دختر هستن ک بیشتر اینجور جاها میرن تواین روز.
گفتم اط اینجا تا چالوس ۴ ونیم ساعت راهه..
توموقع ناهار میرسی.
پولتو باید ناهار بخری
بعد تا بیایشب میشه ساعت ۷ یا هشت.
گفتم پس لوکیشن بفرست چون راه دوره، گفت الان په پیر زن و پیر مردو سوار کردم،حاج آقا و حاج خانم و خندید.
بعد گفتم واسه اینکه نگران نشم بفرس.
گفت خدافظ منم گفتم خدافظ.
شنیدم داشت میگفت عجب گیری افتادیم.
ک یهو قطع کردم.
کاش قطع نمیکنم ببینم چی میگه.
وقتی گفت عجب گیری ...
انگار پیر زن ومرد نبودن..
انگار من غریبم ب مردم توضیح میده ک گیر افتاد بهش گیر میدم و...