شوهرم وقتی من مریضم از من فرار میکرد میترسید مریض شه من فقط یه سرمای کوچولو خوردم روز بعد اینکه مریض شدم خونمون نیومد رفت پیش مامانش گفت خیلی وقته مامانمو ندیدم میخام برم پیش مامانم
همون روز که رفته بود اونجا مسموم شده بود استفراغ کرده بود تا مریض شد اومد خونه من خودم بردمش دکتر
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو که هر چی خدا زده بود رو ناز و نوازش کردی نذاشتی کلید اسرار جاش بشینه
در دل هر سیبی دانه ها محدودند در دل هر دانه سیبها نامحدود ،روزگاریست عجیب دانه باشیم نه سیب طرف عینک نمیزد که نگن عینکیه جلوی پاشو ندید و خورد زمین از فردا بهش گفتن چلاق .... واسه ی خودتون زندگی کنین 🌱🌱🌱
😂😂 شوهر من همینه وقتی مریض میشم از خونه فرار میکنه، ولی وقتی مریض میشه چون میترسه مامانش بگیره، ور دل من میمونه😂 البته واسه بیماریهای غیر واگیر میره واسه مامانش ناز میاد😂
یه دفعه سرماخورده بود همچون پشت تلفن واسه مامانش ناز اومد که باباش بعد یه سال اومد خونمون احوال تخم نبوده کچلش بپرسه😂
خدایا بی پناهم، گوشه آغوش خود جاکن مرا شبهایی تو زندگیم بود که خیال میکردم زیر انبوه رنج متلاشی خوام شد، اما صبح شد.... مدام به خودت بگو به مو میرسه ولی پاره نمیشه🤗🤗و خدا بند میزنه دلهایی را که هیچکس جز خودش از شکسته بودنشون خبر نداره🌹🌹🌹