2777
2789

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خودش مشکی دوست داره ما نمیذاریم،همه لباساش شده مشکی اخه

بچه که نیس . خیلی زشته این حرکت!

3662 من ... ‌ ساخت آینده ای زیبا به روش خودم به دلخواه خودم من میتونم به اندازه ی تمام نتونستن ها و نشدن ها میتونم و میشه من باور دارم که موفقم همیشه خوشحالم من معتقدم که همه چی دست منه و من به بهترین ها دست پیدا میکنم روز به روز و من محبوب ترین و خوشکل ترین دختر در سطح و حد خودم هستم یعنی ( برای خودم برای دنیام خوشکلم ) همه ی ما خوشکل هستیم و وقتی معتقد باشی و باور داشته باشی هیچ چیزی نمیتونه جلوی راهت رو بگیره من هم معتقدم هم باور دارم پس من انسان مفید و خوبی برای دنیام خواهم بود هرچیزی ممکنه منو از روی تاپیک ها قضاوت نکن از روی حرف های خودم قضاوت نکن از روی تعریفات قضاوت نکن اگه میخوای قضاوت کنی اول بجای من توی وضعیت من با همین سن و مشخصات من زندگی کن 🤚🏻💖تو نمیتونی هویت منو بشناسی چون من اونطور که دلم میخواد هستم شاید جلوی تو یه آدم دیگه باشه ولی درونم یه چیز دیگه و یه جور دیگه باشم هرکسی با خودش راحت تره درون آدما رو هیچکس بجز خودشون نمیتونه ببینه و درون خیلی مهمه منو از درون حس کن از درون قضاوت کن و از درون درک کن دلم میخواد با اینکه خیلی ظلم وجود داره بتونم خوب بمونم و هیچ چیزی منو تغییر نده من راه درست رو انتخاب کردم راهی که شرمنده ی خودم نشم ممکنه تاپیک هایی بزنم که واقعیت نداره و فقط خیالی و تصور من هستن ولی تصور هم یجور واقعیته پس تو نمیتونی بفهمی تاپیک های من واقعیه یا نه چون شاید دارم در رویا زندگی میکنم حتی شاید خودم نمیفهمم که واقعیت کدومه فکر نکن منو میشناسی چون من اسم های مستعار استفاده میکنم و اسم هایی که در خیالاتم هستن اسم های مورد علاقم رو می خوانید و از تاپیک هام شاهد خواهید بود‌... من از متفاوت بودن خوشم میاد خاص میشی تک میشی و باعث تعجب همه خواهی بود معمولا به کارهایی که میکنم میگن عجیب! البته دوستام میگن😂
پوستش گندمی

صورتی، قرمز، رنگای گرم

مرجانی

آجری

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792