سلام
من کلاس هشتم بودم که وارد رابطه شدم با ی پسر که از خودم یک سال کوچیک تر بود این ادم به قدری شیفته من بود که سه سال و نیم رابطمون به خوبی و خوشی گذشتاصلا بهم بی ادبی نمیکرد اصلا بهم حرفی نمیزد که من بخام ناراحت بشم همیشه نازمو میکشید همیشه هوای منو داشت همیشه به خانوادم احترام میذاشت کلا دورمون خلوت خلوت بود هیچکس نبود فقط خودمون دوتا همو داشتیم اونایی که ی رابطه محکم داشتن میفهمن حرف منو من کل زندگیم این آقا بود صدمو براش گذاشتم و خب قطعا این صد گذاشتن و همه کار کردن منتی سرش نیست چون خودمم خوشحال بودم انصافا اونم کم نمیذاشت خیلی ها سعی کردن که ما رو از همدیگه جدا کنن ولی نتونستن گذشت تا وقتی دیپلم گرفت و رفت دانشگاه بعد رفت به خانوادش شرایط و همه چیز رو گفت وقتی گفته ی سال بزرگترم گفتن نه نمیشه!!
اونم هیچ تلاشی نکرد البته من اللن که مغزم باز شده حس میکنم خودشم فکر کرده دانشگاه خبریه بهتر از منو میتونه پیدا کنه خلاصه که گذاشت و رفت الان میاد ولی فقط حالمو میپرسه واقعا سردر گمم نمیدونم چیکار کنم رهاش کنم برم؟ دلم نمیذاره.
بمونم و به توهین هاش گوش کنم؟ منطقم نمیذاره
البته فعلا که راه دوم رو رفتم
دیشب خواب دیدم برگشته التماسم میکنه که برگردم.
ولی من بهش اهمیت نمیدادم و حواسم جای دیگه بود
بنظرتون اگه اومد چی بگم من بهش میگم بره باز صحبت کنه میگه نه من میدونم نمیشه بعد همش میگه نمیخامت دوست ندارم