وایی خیلی درست میگی
ما یه فامیل داشتیم مادره با دخترش باردار شد
این فامیلمون سرکار میرفت بچه خودشو میذاشت پیش مامانش
مامانه هم از نوه اش مراقبت میکرد هم از نوزاد خودش
این دوتا بچه تقریبا همسن بودن
بعد این مامانبزرگه از شیر خودش به نوه اش میداد
یه روز اتفاقی دخترش متوجه میشه تو همچین شرایطی که مامانبزرگه به نوه اش شیر بده زن و شوهر (دختر و دامادش) بهم حرام ابدی میشن
خیلی عجیب بود برام
دختره مثل ابر بهار گریه میکرد