بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
خب برنامه کوکای جدید براش روفلش میریزم و بعضی اوقات باهاش برنامه کودک میبینم،خیلی نوازشش میکنم وبوسش میکنم وحرفهای محبت امیزبهش میزنم،ژله و کیک و غذایی ک دوس داره براش درس میکنم،گاهی اوقات باهاش خاله بازی میکنم و هرچی بخواد میهریم گوشیمو روزی یه ساعت تادوساعت دراختیارش میزارم و...
خب بازی ،برنامه کودک باهاش ببینم وغذاهای مورد علاقش،جایزه میگیرم واسه کاری خوبش،محبت کلامی و نوازش زیاد،تاالان دوتا حیوون خونگی کوچولو داشته اینقد براش همه چی خریدیم میگه من بزرگ شم سگ و گربه واسبم میخوام😂