امشب دوباره پنیک گرفتم و حالم بد شد به خاطر یه حادثه که یه زن روانی برام رقم زد و توی تاپیک آخرم گفتم
خیلی به علت اون اتفاق فکر می کنم
به اینکه چرا یه مادر پدر باید در قبال اینکه به بچشون گفتی از جلو در برو کنار می خوام ماشین بیارم بیرون بیان به یه نفر حمله کنن و بزننش
تازه اون زن حامله هم بوده و یه بچه دیگه تو شکمش داشته با شکم حامله حمله کرد به من حتی فکر بچه تو شکم خودش رو هم نکرد که همین نشون میده این جور افراد دارن عقده های کودکی نزیسته خودشون رو زندگی می کنن اصلا دغدغه اشون بچه خودشون نیست
که چرا واقعا بعضی از مادرهای نسل جدید فکر می کنن کسی نباید حتی به بچشون بگه از جلو در برو کنار
چرا انقدر جوگیرن این جور افراد چرا فکر می کنن الان همه جهان هول محور توله اینا باید بچرخه و کسی نباید بگه برو کنار
بعضی ها نه ادب و تربیتی یاد بچه هاشون میدن نه هیچی تازه طلبکار همه هم هستن
عقده هاتون از بچگی خودتون رو برید درمان کنید رو بچه هاتون پیاده نکنید
عقده کردید که تو بگی میزدن تو سرتون و بهتون اهمیت نمی دادن بعد اومدید خود بچگیتون رو با بچه هاتون یکی می کنید و در واقع دارید از اون خود کودکی له شدنتون دفاع می کنید
این بچگی شما نیست برید اول مشکل عقده خودتون رو حل کنید بعد بچه بیارید وگرنه این بچه رو هم داغون می کنید
مثال بارزش همین زن حیون که با شکم حامله حمله کرد به من
زنی که ذره ای اصلا به فکر بچه اش نبود حتی بچه تو شکمش
اینکه این جور افراد میگن رو بچمون حساسیم دروغ رو بچتون حساس نیستید حساس بودید تربیت درست انجام می دادی و شده واسه امنیت بچه تو شکمت هم شده روانی بازی در نمیاوردی
شماها عقده ای هستید نه حساس به بچتون
خدا تو هیمن شب عزیز به زمین گرم بزنتشون و تقاص کاری که با من کردن رو بگیره از این دوتا آدم لجن
واقعا نمی دونم چرا باید این بلا سر من میومد
چه کار کرده بودم مگه اصلا