من خرداد ماه پدرم فوت کرده
مامان و بابامم اونقدر عاشق هم بودن که تو کل فامیل عشقشونو میگفتنش
منم یه داداش بزرگتر دارم فقط
صبحی یکی زنگ زده واسه داداش ۶۰ سالش خواستگاری
مامانمم از همجا بی خبر گوشیو برداشته
بعدش اونقدرگریه کرد ک فشارش رفت بالا
اونقدر بهم ریختم زنگ زدم شوهرخالم برداشته منم هرچی از دهنم دراومد بارشون کردم
خداشاهده ادم نیستن حیوونن