من یه جایی هستیم که بابام اون مغازه کفش آورده بفروشیم طبقه پایین هم کلا کیف و لوازم و تحریر و اینجور چیزا هستش
ما از شهریور اینجا هستیم خانومه که شوهر صاحب کار هست خیلی آدم با ادب با شخصیت و مهربونی هست
من درس داشتم رفتم طبقه بالا که انباری هست و کفش مون اینجاست درس مو بخونم
دیدم یک ساعت بعد خانومه اومده بالا
احساس کردم اومد ببینه که دارم چیکار میکنم
منم یکم باهاش صحبت کردم که بعدش رفت