اینکه یکی میگه برو از زندگیم ولی بعدش میگه شاید تونستم باهات خوب شم

اخه من قبول کردم که جدا شیم دیگه هم بهش زنگ نزدم خودش همش زنگ میزد بهم🥺

هرچیم از دهنش درمیاد میگه ادمی نیست که تعارف کنه

رفته بودیم باهم یجایی من باهاش قهر بودم بیمحلش کردم وقتی برگشتم خونه گفت خیلی ناراحتم کردی همیشه همین شکلی ابروریزی میکنی نمیخوام دیگه باهات جایی برم بیا جدا شیم من بهش گفتم تو کارای خیلی بدتری کردی و من بخشیدمت و بهش گفتم بخاطر این مسائل کوچیک همچیو که این همه سال براش زحمت کشیذیم خراب نکنه بحث سر چند سال عشق و خاطره‌ست گفت نه جدا بشیم بهتره من خیلی گریه کردم تو شوک بودم اصلا خیلی غیرمنتظره بود واسه همین بهش گفتم من واست جبرانش میکنم میدونم خیلی ناراحت شدی از دستم

و شروع کرد هرچی از دهنش دراومد که من خیلی وقته بهت حسی ندارم خیلی اذیتم کردی و خب من بهش گفتم باشه پس جدا شیم نمیخوام بخاطر التماسام باهام بمونی و اونم قبول کرد دوباره بعد یه ساعت زنگ زد گفت خواستم حالتو بپرسم دوباره حرف زدیم دید خیلی دارم اصرارش میکنم گوشیو روم قطع کرد منم گفتم خب دیگه پس همچی تموم شده دوباره زنگ زد بهم گفت ببخشید گوشیو روت قطع کردم ، اوکیه باهم باشیم ولی یبار دیگه تکرار کنی میرم بعدشم گفت اگه دلم باهات صاف شد میمونم باهات شاید بتونم ببخشمت

تو پست بالا گفتم قشنگم

اخه اصلا باهام درست صحبت نمیکنه همش میگه دیگه واسم مهم نیستی ولی شاید درست شد 

همش میگه دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

خیلی ممنونم ازتون که وقت گذاشتین❤️🥺