2777
2789
عنوان

پسری که کراش کل کلاسه رو یه دختر معمولی کراش زده

| مشاهده متن کامل بحث + 748 بازدید | 68 پست

رفتار آدما خیلی تو زیبا دیده شدن تاثیر داره

غ‍‌م ب‍‌ه‍‌م گ‍‌ف‍‌ت: خ‍‌ی‍‌ل‍‌ی ق‍‌وی ه‍‌س‍‌ت‍‌ی‍‌اا ! گ‍‌ف‍‌ت‍‌م چ‍‌ط‍‌ور:؟ گ‍‌ف‍‌ت: اخ‍‌ه #ن‍‌اب‍‌ودت ک‍‌ردم ول‍‌ی ه‍‌ن‍‌وز داری #م‍‌ی‍‌خ‍‌ن‍‌دی ♡ 

خیلی واقعا مهمه من حس میکنم پسرای دیگه کلاس هم تو نخش هستنولی میترسن که رد بشن و سر همین جرات ندارن ...

اونوقت یکی تو ی تاپیکی میگفت دخترای کلاسمون ببخشید ببخشید خیلی چ س ن حالا چرا؟ چون دست دادن و شوخی کردن با پسرارو بد میدونن!

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اسی میشه بگی دختره چجوری لباس می پوشه؟

جالب شد برام راستش

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
اعماد به نفس همه چیه واقعا

دقیقا اعتماد به نفس خیلی مهمه

بعد اینجوریه که وقتشو بجای تلف کردن جلو آینه صرف کتاب خوندن میکنه و واسه همین واقعا هم آدم با سوادیه خیلی اطلاعاتش بالاست در هر زمینه ای

لباسای رسمی دیگه مانتو و پالتو کتی با شلوار دمپا و مشکی لباساش قشنگه همیشه هم اتو کشیدس و عطرای خیلی ...

من خودم محجبه ام

جدیدا داره تبریل به تابو میشه💔

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
خب پسرا جذب کسی میشن که بهشون بی توجه مخصوصا کسی که اخلاق و رفتار خوبی داره و متینه نه کسی که هی نخ ...

دقیقا منم نظرم همینه تنها دختری که به سمت اون پسر نرفت تو کلاسمون 

البته منم نرفتم اما خب من با پسرا راحت ترم اون اینجوری نیست

من باهاشون رفیقم ولی خب حد و حدود رو رعایت میکنم

شما اینجوری هستین؟مطمئنین خوشش نمیاد؟بنظرم اوناهم جرات پیشنهاد دادن ندارن

نه فک نکنم خوششون بیاد

سرد و جدی به این معروفم که اطلاعات عمومیم بالاس قیافمم معمولیه هیکلمم همینطور

شاید بعدا شعرای منم مورد تمجید قرار گرفتن
نه فک نکنم خوششون بیادسرد و جدی به این معروفم که اطلاعات عمومیم بالاس قیافمم معمولیه هیکلمم همینطور

منم همینجورم

حد و حدود دارم ولی مهربونم 

نه من به پسرا محل می ذارم نه اونا به من

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792