مای خانواده بشدت متعصب هستیم وپدرم هیئت داره وخیلی هم تومحلمون سرشناسه
ماحتی بخاطر پدرم همش هیئت و...میریم وتومحله پدرم مجبوریم چادر بپوشیم با اینکه از چادر متنفرم
ومحله های دور تر ک میشینم چادر نمیپوشم
همیشه با اجبار باید دین دارمیبودیم
خلاصه خواهرم بای پسره دوست میشه و باهم میزن بیرون و... حالا خانواده ما هم بشدت متعصب
چند سال پیش خانواده خالم از ترکیه میان وپسرش از خواهرم خوشش میاد خانوادشون طوری هست ک بشدن اهل لاف وکلک ودروغ
با دورغ عکس از جاهای شیک ترکیه و خونشون و...ب ما نشون میدن
انقدر از خواهرم خواستگاری میکنن اما خواهرم پسرشو نمیخواست چون زشت بود و دلشم جای دیگه ای گیر بود
تا اینکه مادر پدرم متوجه میشن ک خواهرم رل داره وقرار مرار میرفته.
وتواون مدت هم خالم خواستگاری میکنه. حالا پدرمادرم تثمیم میگیرن با اجبار خواهرم ازدواج کنه وok میکنن
یادمه نامزدی خواهرم زار زار گریه میکرد
منم ب اون رلش قبل از بله گفتن زنگ زدم ک ابجی میخواد نامزد کنه خواستگار اومده رلش هم گفت مبارکه ومن مات ومبهوت موندم
هرکاری کردم ک مادر پدرم اینکارو نکنن مادرم ک کلا عقلشو از دست داده بود وهمش تعریف پسر خواهرشو داراییشون رو میکرد
قرار بود پسره بزاره ابجیم درس بخونه تو ایران زندگی کنن
اما درسو ک نذاشت دروع گفتو۶ماه بعد از عروسی تو ایران بودن همش باهم دعوا داشتن
پسره پاشد رفت خونه مادرش ترکیه
بعد زنگ میرد میگفت بیا اینجا خوبه اله بله تعریف ولاف البته ک اهل جادو وجنبل هم بشرت هستن
ماهم رفتیم برای خواهرمپاسپورت گرفتیم وفرستادیمش
ک نگوووو اینا توی روستای عقب افتاده ک حتی چندان گازهم نداره خونه دارن پسره هم شغلش کشاورز ودامداره
نون میپزن
وخواهرمم ن زبون بلد بود ن مکان رو بلد بود مجبور شدن تو ی ساختمون باهم زندگی کنن
الان خواهرم بچه داره
خواهرشوهزش هی بهش متلک میندازه
طفلک تو زیرزمین زندگی میکنه
چند وقت پیش پدرم رفت ومیخواست خواهرمو بیاره اما پاسپورتشو قایم کردن
خلاصه خواهرم افسردگی گرفته
چ کار کنیم بخاطر بچشم نمیتونه جدا شه الان ی زمین بابای پسره بهش داده ولی پول ندارن خونه بزنن
چ کارکنیم بنظرتون