یک سال دوست بودیم بعدش اومدن خواستگاری وما بعد مدتی محرم بودیم
من همش نگران بودم بهم دست درازی کنه 😐
استرس می‌گرفتم
شهر مون جدا بود
چندین و چند بار هم با هم تنها بودیم و می‌رفتیم و میومدیم
اما نگران بودم 😐😐
واقعا تپش قلب می‌گرفتم 😐🤦
چقدر اسکل بودم 😐
خداروشکر از اون دوران سمی تموم شدم 😂🤣
الان شوهرته
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣واییییییییییی من الان همینجوووورم
چند شب پیش رفتیم خونشون من رفتم اتاقش اونم پشت سرم اومد درو بست وایییی مردم
بچه ها من برعکس بودم شوهرم بیشتر ازم میترسید وای چقد سم بودم همش بوسش میکردم و قربون صدقه میرفتم!ایکاش دوران هقدمون از ذهن شوهرم پاک میشد من روانی بودم
😂چند ماه دیگه هم عروسیمه فک کنم چند تا سکته بزنم تا اونموقع
خوشبحالت که اومد خاستگاریت جمعه به من ی دورغی گفت که اره میخام بیام خاستگاری قرار شد دیروز مادرش زنگ بزنه گفت خونه نبوده مادرم خلاصه دیشب چت میکردیم هی میخاست گولم بزنه رابطه فلان بعد من بهش گفتم حالم خوب ونیست قهر کرده صبح صبح بخیر گفتم با سردی جواب داد گفت شب ببنمت گفت برف اومده نمیشه فلان
بعد از خاب پاشدم دیدم پیام جواب نداده بعد رنگش زدم یکی از خطش دردسترس نیست خط دیگشم خاموش
حدس زدم که همش دورغ بود میخاست ولم کنه عکساشو پاک کردم شمارش همچی حالم خوب نیست
سم واقعی خودم😫😂😂
برا چنداا بوس و بغل ۲ هفته تمام شبی ۲تا قرص ال دی میخوردم ک نکنه حامله بشم(فقط موندم چطور رحمم از جا کنده نشد)
