2777
2789

وقتی همسرم عباس علیه‌السلام، با لبخند از سختگیری‌های مادرش در تربیت فرزندانش می‌گفت؛ و می‌گفت مادرش اولین مربی شمشیرزنی و تیراندازی او و برادرانش بوده، نمی‌توانستم باور کنم و به خود بقبولانم که این تندیس بی‌نقص لطافت و زنانگی؛ و این عابده‌ی روزگار خود، نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد. 

تا اینکه روزی در بازار مدینه با دو زن مسافر از قبیله‌ی بنی کلاب ملاقات کردم. وقتی دانستند من عروس فاطمه کلابیه (ام‌البنین سلام‌الله‌علیها) هستم با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل، اولین سؤالشان، مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد: 

- هنوز هم شمشیر می‌بندد؟!

- شمشیر؟! خیر!

- پس برادرش درست می‌گفت که بعد از ازدواج تغییر کرده.

 پرسیدم: یعنی شما می‌گویید مادر همسرم، جنگیدن می‌داند؟! از پرسشم به خنده افتادند. سپس یکی از آنها عذرخواهی کرد و گفت: 

قبیله‌ی ما (بنی کلاب) به جنگاوری و دلیری میان قبایل، مشهور و معروف است و تقریباً همه‌ی زنان قبیله نیز تا حدی با شمشیرزنی و تیراندازی و نیزه آشنایی دارند اما خانواده‌ی فاطمه کلابیه در میان کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترام هستند.

فاطمه (ام البنین سلام‌الله‌علیها) در شمشیرزنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش، تابِ هماوردی و مقابله با او را نداشتند؛ و بعد درحالیکه می‌خندید، ادامه داد: هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت.

به خواستگاران جسور و نام‌آورِ سایرِ قبایل هم جوابِ رد می‌داد. وقتی از او می‌پرسیدیم که چرا ازدواج نمی‌کنی؟! می‌گفت: مردی نمی‌بینم؛ اگر مردی به خواستگاری‌ام بیاید، ازدواج می‌کنم.

تا اینکه عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به خواستگاری فاطمه آمد؛ او از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: خدا را سپاس، من به مرد، راضی بودم ولی خداوند مردِ مردان را نصیبِ من نمود.


- ماه به روایت آه، ابوالفضل زرویی نصرآباد

@maae_maein

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792