رفته بودیم خونه مادر شوهرم چون خواهر شوهرم سه ماهه حامله بود براشون زرشک پلو با مرغ پخته بودم
رفتیم با پسر ۶ سالم یه دور بزنیم وقتی برگشتیم دیدم خواهر شوهرم رو زمین نشسته و آب قند بهش می دادن
یهو مادر شوهرم اومد سمتم زد تو گوشم افتادم گوشه دیوار پسرم ترسید گریه کرد می گفت مامان جون توروخدا مامانمو نزن بعد مادرشوهر سگم بچمم زد افتاد دماغش خون اومد
در اومد بهم گفت تقصیر تو هست با اون غذای اشغالی که پختی تو و پسرت نحصین برای خانواده ی ما بد شانسی میارید الآنم بعد سه هفته پسرم هنوز شب ادراری داره و تو خواب جیغ میزنه چی کار کنم