قرار اول بعد از خاستگاری غیررسمی در منزل دختر خانم
مادر دختر و دختر خانم رو برده ابشار روی نیمکت سرد نشستن خودش بلال گفته به دختر خانم گفته چی میخورید برای بار دوم پرسیده دختره گفته ذرت
مادر دختره ام گفته ناهار خوردم نمیتونم سیرم دیگه پسره ام خیلی اصرار نکرده یا چیزی نخریده
مادر دختر رفته قدم زده این اقا با عروس روی نیمکت سرد نشستن صحبت کردن
(کل ماجرا بیرون رفتن تو یک تاپیک قبلتر خاستگار خسیس نوشتم)
یا بلد نیست یا خسیسه
چرا نرفتین کافه
خب منتظر چی هستی چرا ردش نمیکنی
وای بلال رو تو اون موقعیت چجوری خورده😂
همش میره لا دندون که
پسر خوبه دختر بده
تو چت گفت بریم ابشار گفتم سرده گفت سرظهره
گفتم مامانم هست سرده بریم کافه
رفتیم کافه
مامانم گفت اینجا بده نمیتونید حرف بزنید اونم از خدا خواسته گفت اره اره برد ابشار
اونجا قشنگ کافه هست ولی رفت جلو دکه بلال گرفت سریع که حلوتر بریم یه موقع نگم بریم کافه بشینیم بعد همونجا نشوند رو نیمکت
جالبه ک معلوم بود مادر خجالت میکشه نمیخواد ولی میتونست خودش سلیقه ای یه چی بگیره حالمو بد کرد
