دختر داییم شوهرش طلا فروش بود یه آپارتمان ۸واحدی داشت ۴تا ماشین سنگین یعنی وضع مالی خوبی داشتن
خیلی عاشق هم بود تو ۱ماه از هم بدشون آمد پسره گفته بود زنم رو میبینم گرگ وشیطان جلو چشمم میاد
خلاصه بگم طلاق گرفتن
تا این چند روز پیش قبر مادر بزرگم سنگش شکسته بود وقتی برای بازسازی رفتن خاک هارو کنار زدن یه نایلون که چسب کاری شده پیدا کردن