من دوست ندارم برم بیام اما یه چیزایی سرمون اومد که خدا شاهده از هزار نفر شاید یک نفر مثل من بگذره بخاطر شوهرش..شوهرم کلا بچه آخری..این افریته دست تنها بزرگشون کرده کلا همش منت سرشون میزاره و شوهرم بهش وابسته است..دوست ندارم برم بیام..حتی همون سالی یکبار ولی شوهرم اجبارم میکنه...میگه تو هم بیا..انقدر پرو زنه که نگو..جلو شوهرم ادا فرشته ها رو در میاره اما من از پست فطرتیش با خبرم هنوزم همون ابلیسه اصلا از کاراش پشیمون نیست.چیکار کنم نمیدونم
آخ پس جای من بودی چی میگفتی.۷سال تو یه خونه ویلایی..کسی که هیچ حدومرزی نداره و مدام پی فتنه و دعواست...بقرآن قسم انگار مال پدرشو خورده بودم اصلا از اول چشم دیدنمو نداشت و به همه چیم حسودی میکرد..انگار هم سنشم..مدام گوش شوهرم پر میکرد دید شوهرم پشتمه رفت گوش ایل و طایفه شو از بد من پر کرد همشم دروغ و تهمت..هرگز حلالش نمیکنم...جای من بودی اون وقت چیکار میکردی..
قبلا شوهرم با پدرش شریک بوده خونه ساختن مادرشوهر م از بس ک لجنه اون یکی خونه رو بدون اجازه ما فرختن یک ماه خونه منم لنگر انداختند تا طبقه پایین درست بشه آخرشم هر جا رفت گفت عروسم بده بیرونم کرده
شوهرم از تو خودشو میخورد سعی میکرد آبروداری کنه اما من میفهمیدم گوش وامیسادم میدیدم اووووف زنه یه پا شیطانه واسه خودش چیها که نمیگم از من و چیها که یادش نمیده..بدبخت شوهرم اصلا رو نمیداد بهشو کار خودشو میکرد ولی خلاصه رو مخ هردومون بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز