تا حالا خانواده شوهرم هر کاری در حقم کرده بودن سکوت کردم چند ساله حرفی ازشون به خانوادم نزدم ک مبادا بینشون شکرآب بشه امشب همه چیو برا بابام تعریف کردم مامانم و بابام ازم شاکی شدن ک چرا نگفتی چرا پنهون کردی چرا تنهایی درد کشیدی گفتم نمیخاستم اذیت بشین چند ساله بچه ها مادرشوهرم در حقم بدی میکنه فتنه است اما هیچ وقت ازشون حرفی نزده بودم امشبم خیلی بغض داشتم مجبور شدم انقد دوروعه که همه فک میکنن فرشته اس اینارو تعریف کردم اما خودم الان عذاب وجدان دارم کچرا گفتم نکنه فشارشون بره بالا خیلی تو عذابم نمیدونم بنظرتون کاربردی کردم گفتم؟