2777
2789

بچها من یه کاربری دیگه دارم اونجا خیلی از کنکوریا و دانشجوها میشناختنم امیدوار بودم دنبال خو شبختیم بودم نمیدونم چطور زمین خوردم دلم نمیاد با خانوادم صحبت کنم پیش شما میگم ناشناس

من سال دومی بود برا کنکور میخوندم عااااشق پزشکی بودم شبا گریه میکردم کاش زودتر بره جلو کنکور بدم انتخاب زشته کنم پزشک شم 

اما نشد باورمم نشده هنوزاا حتی الان که یه ترمم خوندم 

هرررچقدر بم التماس کردن گفتن بمون پشت کنکور لج کردم عصبی بودم گفتم نهه من دیگه قبول نمیشم مگه نمیبید خدا نمیخواد حتی گفتم حتما باید راه دور بزنین من نمیخوام خونه بمونم  

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

عزیزم کنکور ته دنیا نیست 

اینو الان کسی داره بهت میگه که خودش یه زمانی مثل تو فکر می کنه 

بعدن که وارد دانشگاه میشی متوجه میشی اصلن تحصیلات اکادمیک توی ایران بدرد نمی خوره و کشکه 

بیخیال بابا 

اینقدر این دنیا راه داره که کنکور انگشت کوچیکه هم نیست 

인생의 가장 소중한 자산을 위해 싸워라...
عزیزم کنکور ته دنیا نیست اینو الان کسی داره بهت میگه که خودش یه زمانی مثل تو فکر می کنه بعدن که وارد ...

همین اومدم و پشیمون تر شدم فک کردم سخت نیست مهم نیست برام اما بدتر شد عزاب میکشمو درس میخونم حتی بعضی وفتا حرص میکنم ولش میکنم میگم جهنم 

خب الان چی میخونی؟شرایط پشت موندن نداشتی؟با رشتت ارتباط گرفتی؟

نه اوضاع بدتر از بدتر شد نه تنها دلم میسوزه که قبول نشدم وقتی شنبه میشه میرم سر کلاس روانی میشم میگم چرا باید زحمت اینیو بکشم که نمیخوام  میخوام بگم وقتی چیزیو میخواید نرین یه طرف دیگه بدتر میشه که بهتر نمیشه

منی که از خونه فراری بودم دلم لک زده برم خونه حالا تازه میفهمم خانواده ینی چی حمایت شدن ینی چی 

خودم رفتم حتی برگشتم اما محروممو نمیتونم کنکور بدم دلم خونه اگه دلتون نباشه سوئدم باشید براتون جهنمه خوابگاهو دوس ندارم وسواس گرفتم از وقتی اومدم نمیتونم غذا بخورم همه چیز انگار دس داده بهم که منو بکشه

میخوایی بگی چون پزشکی قبول نشدی همه نابود شدین

خواهرم خداروشکر قبول شد باهم میخوندیم 

اما من با حماقت خودم که نموندم هم آینده و زندگیمو گرفتم از خودم هم با راه دور اومدن خانوادمو از دست دادم میگن حرص نخور مستقل میشی اما دلتنگی ادمو به خفگی میکشه 

طوری که حتی دلم نمیخواد اب و غذا بخورم 

دلم برای مامانم میسوزه دلم میخواست اونجوری که من میخوام شادیشو ببینم سرافرازش کنم اما حصرت اینم به دلمه

هیچ دلخوشی ندارم هیچی خوشحالم نمیکنه هیچ انگیزه ای هم ندارم انگار یه ادم سرگردونم واقعا چیزی برام ارزشی نداره گیجم نمیدونم باید کجا برمو چیکار کنم به این که فک میکنم ۴ساله وحشت میکنم

نه اوضاع بدتر از بدتر شد نه تنها دلم میسوزه که قبول نشدم وقتی شنبه میشه میرم سر کلاس روانی میشم میگم ...

اره میفهممت خودمم تو همین وضع بودم

امسال خیلی خوندی؟

اگ‌میتونی کنار دانشگاه با توجه به رشتت کنکور بده البت ک واقعا سخته اما از هیچ کاری نکردن بهتره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792