تقریبا یک ماه پیش یکی از آشناهامون انگاری مادر و مادر بزرگ دوست داداشم به طریقی با پدرم آشنا هستن و اینا یه پسر دم بخت دارن و درجریان بودن که داداشمم یه خواهر دم بخت داره به بهونه ای اومدن خونه ما و منو دیدن و چند وقت بعد یه عروسی دعوت بودیم و اونجا منمتوجه شدم که من رو به پسره نشون دادن یعنی خواهرش دنبالم میومد یهو تو گوشی گفت همین پالتو زرشکیه هست خلاصه گذشت و چند روز پیش پسر همسایمون به مادرش میگفته یکی از من آمار این دختر یعنی من رو میپرسید و اون هم همون پسره هست