2777
2789
عنوان

کار عجیب جاری با جاری دیگه سر سفره غذا

| مشاهده متن کامل بحث + 8162 بازدید | 161 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چقدر بدم میاد از چای شیرین بازی این جاریا

منم شوهرم برا ناهار سرکار بود جاریم پرسید وقتی فلانی خونه نیست ناهار درست میکنی؟انگار فقط اون آدمه گفتم آره خودم وبچه ها میخوریم

یه جوری صدای خودشو دلسوز کرد گفت من از گلوم‌پایین نمیره فلانی ناهار نباشه و حاضری میخوریم 

گفتی ادامه دارم یا من اشتباه متوجه شدم 

وقتی من و به عنوان دوست از دست دادی معنیش این نیست که دشمنت شدم نه ،هنوزم دوست دارم خوب زندگی کنی و کلی تو دنیا کیف کنی ،،،،،،اما نه رو میز من 
چقدر بدم میاد از چای شیرین بازی این جاریامنم شوهرم برا ناهار سرکار بود جاریم پرسید وقتی فلانی خونه ن ...

حالا زر میزنه ها

اون تایم بری خونش میبینی سیب زمینی درسته رو داره فرو میکنه تو حلقش

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

رو مخ تر از زندایی کار توعه ک ماجرا رو نصفه گذاشتی جواب بقیه رو میدی

خدا رو مثل آدما فرض نکن. برای اون زمان مهم نیست. زمانش که شد، خودش خواسته ات رو بهت میده.زندگی من منشا تمام اتفاقای خوب دنیاست❤خدایا شکرت❤بعد ی سقط و یک سال اقدام بیبی چکم دوروز مونده ب ولادت پیامبرمون مثبت شد خدایا خودت مواظب تودلیم باش💚1402/9/7رفتمNT فندقم 12هفته و2 روزش بود و سالم،دکترم احتمال داد دختره ❤تودلیم ۱۴۰۳/۳/۱۴ساعت ۴به دنیا اومد 💛خدایا شکرت💜
تقصیر جاری گرام بود که بگه زنت نمیشناسدت

حالا ملت زر زیاد میزنن ادم خودش باید عاقل باشه

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792