بعد می دونی چیه من طبق چیزایی که تو خانواده ی همسرم دیدم بیخیال دنیا نیستن غم و غصه هم دارن اما بلدن چه جوری کنار بیان.
مثلاً مادرشوهرم تو سن کم با ۴ تا بچه همسرش فوت کرده کلی سختی کشیده.
یا همسرم از سن کم کلی مشکلات پشت سر گذاشته تو نوجوونی پدرشون رو از دست دادن ولی وقتی با خودم مقایسه می کنم می بینم چه قدر خوب بلدن سختیا رو بگذرونن،،صبورن.
اما من با هر مشکلی غر می زنم،،طاقت و تحملم کمه.
بعضی وقتا میگه تو فکر می کنی من چون سکوت می کنم هیچی برام مهم نیست،،دغدغه ندارم فقط خودت اذیت داری میشی فقط من مثل تو غر نمی زنم می بینم چه قدر درست میگه.
چه خود شوهرم چه مادرشوهرم چه برادرشوهرم و خواهرشوهرام واقعاً صبورن،،شاد زندگی کردن رو بلدن حتی با یه چای آتیشی درست کردن کنار دریا هم سعی می کنن شاد باشن.
اما من چون شمالی نیستم برعکس اینام حالا باز کمال همنشین در من اثر کرد به قول شاعر گفتنی.
یه کم ریلکس شدم.🤣🤣