برادرم جگرمو سوزند

بدیش اینه اصلا خوبی هامون رو نمی بینه موقع ازدواجش کادویی که دادم در حد ۲۵ تا ۳۰ گرم طلا بود و کلی وسایل خونه    نه تنها دیده نشد  انگار فراموشی گرفتن   برادرم دستش تنگ بود جوری براش خرج کردم که حفظ آبروش بشه      ما با هر بار بی احترامی اونا خودمون رو گول زدیم که حتما اشتباه می‌کنیم اونا قصد بی احترامی نداشتن  هنوز برامون قابل هضم نیس که این برادر ماست اینطور رفتار می کنه    

ما به ظاهر آبرو داری کردیم که دشمن شاد نشیم یکیش همسر خودم می دونه حق باما ست ولی گاهی از اونا دفاع می کنه و پیش اونا هم از ما دفاع نمی کنه و بدتر پشت مارو خالی کرده در صورتی که خودش بارها گفته زنش بی ادبه   زنش می‌شینه از ما برای همسرم دروغ می‌بافه و مظلوم نمایی می‌کنه  مثلا قرار بود پدر مو ببرن دکتر  اونا قبول نکردن گذاشتن زمانی که پدرم از نا افتاد و بی جون و بی رمق شد اونوقت بردن بستریش کردن روزای آخر عمرش           زن برادرم سرهمين دکتر بردن پیش شوهرم چرندیات گفته بود  و هر چی بر علیه شون بود برعکس تعریف کرده بود شوهرم هم آدم دورویی لذت می بره که ما اذیت می شیم