سلام
لطفا کمکم کنین چکار کنم 😭
من چندین وقته نامزدم ..نامزدم ادم خیلی خوبو چشم پاک مهربونیه و نماز خونم هست ..اما یه مشکلی این وسط دارم که خیلی حس میکنم حرفاش با عملاش به هم نمیخونن ..
یکبار ازش پرسیدم اولپیت زندگیت کیه گفت تو گفتم جدی پرسیدم گفت راست گفتم تو ..گفتم ببین من اصلا ناراحت نمیشم هر آدمی پدر مادرش براش مهم ترینه پس من دومی یا سومیم ؛با خوشحالیم گفتم گفت نه اولی هستی گفتم یعنی از خانوادتم مهمترشدم گفت اره بعد پنح تا خواهر داره یکیشون محرده و شاغله توی فروشگاه کار میکنه و سِمت خوبی داره ولی همیشه نامزد من باید ببره و بیارش از سرکار چون ماشین نداره خواهرش ..من اصلا ادم حسودی نیستم بخدا خیلیم از خواهرش خوشم میاد و دختر خوبیه اما این رفتار نامزدم منو اذیت میکنه مثلا بارها شده رفتیم بیرون بعد منو هول هولی میزاره خونه که بره دنبال خواهرش و برسونتس خونه قبلنا براش تاکسی میگرفت وقتی با من بود ولی جدیدا انگار پیش من بودن براش خیلی مهم نیست و خواهرش و ببره و بیاره مهم تره ..و اینکه خواهرش با ادمای خیلی زیادی به واسطه فروشگاه ارتباط داره مدام با نامزدم میرن پیششون چون خواهرش اصرار میکنه و یه جوری باهم رفیقشون کرده حالا چه اقا چه خانم منم ازشون مطلعم همه چیزم میاد به من میگه حتی اگه بدونه ناراحت میشم ولی راستشو میگه اما من دوست ندارم به هرحال هرکی یه رابطه ای رو شروع میکنه دیگه باید از یه سری چیزا دل بکنه یا شده بیرون بودیم بعد پدرش زنگ گفت یکی از دوستامون بعد شام دعوت کرده بریم بشینیم خونشون پیش من بود میتونست بگه امشب نه چون یهویی هم گفتن از قبل نگفته بودن که من بگم برنامشو داشتن .اما گفت باشه میام نیم ساعت دیگه اماده شین بریم در صورتی که قرار بود چند ساعت پیش هم باشیم ..با اینکه حضورش اصلا لزوم نبود یکبار دیگه مثال بزنم رفته بودیم بیرون ساعت نردیک دوازده شده بود بعد از خونه بهش زنگ زدن گفتم چی گفتن گفت غر زدن میدونی ساعت چنده ؟بیا خونه دیگه 😐بعد همین اقا پیش میاد با دوستاش تا دوتزده بیرون باشه یا همکاراش یا با خواعرش و همکارای خوااهرش .یا یکبار قرار گراشتیم بریم بیرون من کلی تدارکات شام دبده بودم از محل کار خواهرش تماس گرفتن که بره کمک گفت ببخشبد زنگ زدن من مجبور شدم برگشتم خونه میتونست بگه دیر زنگ زدبن باید از قبل باهام هماهنک میکردین ولی رفت چون ناراحت نشدن اونا مهم تر بود
بارها این مسائل پیش اومده تایمایی که من بیکارم میدونه حوصلم سر میره نمیاد پیشم وقتی میرم کلاس موسیقی و به شدت اون شب تایمم پره زنگ میزنه ساعت ۹شب بیا برسونمت خونه یکساعتم نمیبینیم همو میذارم خونه من دوست داشتم خیلی بیشتر باهاش وقت بگذرونم اما فکر میکنم خوشش نمیاد ازم بااینکه مدام زنگ پیام میده قربون صدقه میره برام خیلی کارها کرده ولی این یه حرکتش دودلم میکنه که اصلا حسش چیه ..
مثلا شده یه کاری خواسته بکنه من گفتم اینکارو کن و اینا انگار شک داشت اعتماد نداشت مردد بود بعد خواهرش همون حرف منو زد زنگ زد با ذوق میگفت اره خواهرم گفته برم فلان کارو کنم درصورتیکه من از قبل بهش گفته بودم 😐😐😐
یا اینکه همسرم از خودمو خودش تو صحفه اینستاش عکس میذاره گاهی بیشتر استوری بعد خواعرش گفته مردم حرف درمیارن فعلا نرفتین زیر یه سقف نزارو اینا بعد اومد به من گفت انگار میخواست بگه خواهرم راست میگه نزارم بهتره ..
میخواست ببینه من چی میگم منم گفتم اگه خیلی نگران حرف مردمی نزار وقتی جبهه گرفتم الکی گفت نه منم که کار خودمو میکنم و میزارم ..اخه من نمیدونم چرا باید خواعرش به مسائل شخصی ما کار داشته باشه شایدم اون از رو دلسوزی گفته قبول ولی چرا نامزدم اومد به من گفت ؟