2777
2789
عنوان

اولویتش من نیستم چکار کنم

359 بازدید | 42 پست

سلام 

لطفا کمکم کنین چکار کنم 😭

من چندین وقته نامزدم ..نامزدم ادم خیلی خوبو چشم پاک مهربونیه و نماز خونم هست ..اما یه مشکلی این وسط دارم که خیلی حس میکنم حرفاش با عملاش به هم نمیخونن ..

یکبار ازش پرسیدم اولپیت زندگیت کیه گفت تو گفتم جدی پرسیدم گفت راست گفتم تو ..گفتم ببین من اصلا ناراحت نمیشم هر آدمی پدر مادرش براش مهم ترینه پس من دومی یا سومیم  ؛با خوشحالیم گفتم گفت نه اولی هستی گفتم یعنی از خانوادتم مهمترشدم گفت اره بعد پنح تا خواهر داره یکیشون محرده و شاغله توی فروشگاه کار میکنه و سِمت خوبی داره ولی همیشه نامزد من باید ببره و بیارش از سرکار چون ماشین نداره خواهرش ..من اصلا ادم حسودی نیستم بخدا خیلیم از خواهرش خوشم میاد و دختر خوبیه اما این رفتار نامزدم منو اذیت میکنه مثلا بارها شده رفتیم بیرون بعد منو هول هولی میزاره خونه که بره دنبال خواهرش و برسونتس خونه قبلنا براش تاکسی میگرفت وقتی با من بود ولی جدیدا انگار پیش من بودن براش خیلی مهم نیست و خواهرش و  ببره و بیاره مهم تره ..و اینکه خواهرش با ادمای خیلی زیادی به واسطه فروشگاه ارتباط داره مدام با نامزدم میرن پیششون چون خواهرش اصرار میکنه و یه جوری باهم رفیقشون کرده حالا چه اقا چه خانم منم ازشون مطلعم همه چیزم میاد به من میگه حتی اگه بدونه ناراحت میشم ولی راستشو میگه اما من دوست ندارم به هرحال هرکی یه رابطه ای رو شروع میکنه دیگه باید از یه سری چیزا دل بکنه یا شده بیرون بودیم بعد پدرش زنگ گفت یکی از دوستامون بعد شام دعوت کرده بریم بشینیم خونشون پیش من بود می‌تونست بگه امشب نه چون یهویی هم گفتن از قبل نگفته بودن که من بگم برنامشو داشتن .اما گفت باشه میام نیم ساعت دیگه اماده شین بریم در صورتی که قرار بود چند ساعت پیش هم باشیم  ..با اینکه حضورش اصلا لزوم نبود یکبار دیگه مثال بزنم رفته بودیم بیرون ساعت نردیک دوازده شده بود بعد از خونه بهش زنگ زدن گفتم چی گفتن گفت غر زدن میدونی ساعت چنده ؟بیا خونه دیگه 😐بعد همین اقا پیش میاد با دوستاش تا دوتزده بیرون باشه یا همکاراش یا با خواعرش و همکارای خوااهرش   .یا یکبار قرار گراشتیم بریم بیرون من کلی تدارکات شام دبده بودم از محل کار خواهرش تماس گرفتن که بره کمک گفت ببخشبد زنگ زدن من  مجبور شدم برگشتم خونه میتونست بگه دیر زنگ زدبن باید از قبل باهام هماهنک می‌کردین ولی رفت چون ناراحت نشدن اونا مهم تر بود 

بارها این مسائل پیش اومده تایمایی که من بیکارم میدونه حوصلم سر میره نمیاد پیشم وقتی میرم کلاس موسیقی و به شدت اون شب تایمم پره زنگ میزنه ساعت ۹شب بیا برسونمت خونه یکساعتم نمیبینیم همو میذارم خونه من دوست داشتم خیلی بیشتر باهاش وقت بگذرونم اما فکر میکنم خوشش نمیاد ازم بااینکه مدام زنگ پیام میده قربون صدقه میره برام خیلی کارها کرده ولی این یه حرکتش دودلم میکنه که اصلا حسش چیه ..

مثلا شده یه کاری خواسته بکنه من گفتم اینکارو کن و اینا انگار شک داشت اعتماد نداشت مردد بود بعد خواهرش همون حرف منو زد زنگ زد با ذوق میگفت اره خواهرم گفته برم فلان کارو کنم درصورتیکه من از قبل بهش گفته بودم 😐😐😐

یا اینکه همسرم از خودمو خودش تو صحفه اینستاش عکس میذاره گاهی بیشتر استوری بعد خواعرش گفته مردم حرف درمیارن فعلا نرفتین زیر یه سقف نزارو اینا بعد اومد به من گفت انگار میخواست بگه خواهرم راست میگه نزارم بهتره ..

میخواست ببینه من چی میگم منم گفتم اگه خیلی نگران حرف مردمی نزار وقتی جبهه گرفتم الکی گفت نه منم که کار خودمو میکنم و میزارم ..اخه من نمیدونم چرا باید خواعرش به مسائل شخصی ما کار داشته باشه شایدم اون از رو دلسوزی گفته قبول ولی چرا نامزدم اومد به من گفت ؟

چقدر طولانیه 

نصفشو خوندم

به نظرم هوا سرد شده نمیتونه خواهرشوهر معطل نگه داره 

جفتشون به این روال عادت کردن تو هم عادت کن

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند..(اگه جایی دیدی پستمو پاک کردم،بدون حوصله بحث ندارم)

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

یکبارم زنگ زد گفت بریم بیرون ولی تا خواهرم تعطیل شن باید برگردم با دوستش حرفش شده ناراحته پیشش باشم 

بعد من چندین وقت قبلش سر یه چیزی خیلی غمگین بودم شب روزم گریه شده بود میدونست من ناراحتم خیلی ما تهرانیم 

رفتم یه جایی نزدیک بام تک و تنها با اسنپ رفتم و شلوغم بود گفت چرا رفتی اونجا حالا گفتم دلم گرفته یه بار کاملا معلوم بود الکی تعارفی گفت بیام دنبالت ببرمت خونه ؟گفتم ن ممنون خودم میرم 😐😐گفت باشه رفت دنبال خوهراش ببرش خونه بعد من از سوز سرما از ناراحتی پیاده برگشتم خونه . تعارفش کاملا الکی بود و اگرم میگفتم بیا میخولست هول هولکی بزارم خونه بره دنبال خواهرش 

حس میکنم دارم گند میزنم تو زندگیم نمیدونم چکار کنم 

هروقتم بینمون بحث پیش اومده گذاشته با ناراحتی بخوابم براش مهم نبوده 

یکبار قبل نامزدی بش گفته بودم خواستگار دارم مامانم گیر داده به این شوهر کن میخوام بزارم برم از این خونه و این حرفا ..توپید بهم کلی با اینکه حال خودم به خاطر حمایت از اون داغون بود دعوا راه انداخت که اره بزن از خونتون برو ببرون و دارم ازت میترسمو این حرفا و خاموش کردخوابید 

صبحشم انگار ن انگار کار اشتباهی کرده معمولی سلام صبح بخیرمیده نمیدونه من تو اون شبا که ول میکنه بدون شب بخیر میره چقدر حالم بدمیشه 

تا اعتراضم میکنم نسبت به حرفاش گارد میگیره 

چقدر طولانیه نصفشو خوندمبه نظرم هوا سرد شده نمیتونه خواهرشوهر معطل نگه داره جفتشون به این روال عادت ...



ببخشبد دلم خیلی پر بود مجبور بودم کامل بگم 🙏💓

نه تابستونا هم همینطوره 

ببخشبد دلم خیلی پر بود مجبور بودم کامل بگم 🙏💓نه تابستونا هم همینطوره

خواسش میکنم عزیزم 

خواهرش ازش بزرگتره؟

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند..(اگه جایی دیدی پستمو پاک کردم،بدون حوصله بحث ندارم)

بله چند سال بزرگتره ازش

همسر منم همینطوریه آب هم میخواد بخوره اول با داداش بزرگترش مشورت میکنه ..

به نظرم به عنوان یه راهنما و یه بزرگتر باهاش حرف میزنه و کمک میگیره و چون خواهرش مجرده مثل یه پشتوانه بهش کمک میکنه ..

تازه عقدین..عروسی کنید اوضاع بهتر میشه

خواهرش هم ازدواج کنه درست میشه 

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند..(اگه جایی دیدی پستمو پاک کردم،بدون حوصله بحث ندارم)

همسر منم همینطوریه آب هم میخواد بخوره اول با داداش بزرگترش مشورت میکنه ..به نظرم به عنوان یه راهنما ...

فک‌کنم چون کامل نخوندید اینو میگین همسر شما از برادرش کمک میخواد این خوبه اما  این نامزد من بین پیش من بودن و پیش خواهرش موندن اونو انتخاب کرده 

فک‌کنم چون کامل نخوندید اینو میگین همسر شما از برادرش کمک میخواد این خوبه اما این نامزد من بین پیش ...

میخونم بهت جواب میدم

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند..(اگه جایی دیدی پستمو پاک کردم،بدون حوصله بحث ندارم)

ببین به نظرم نامزدت هنوز وقت گذروندن با شما رو بلد نیست 

و همینطور خانوادش انگار هنوز پسرشون مجرده و میتونه تمام وقتشو برای اونا بزاره 

یه مدت سرسنگین باش 

دلیلشو که پرسید واضح بگو که حس میکنم اولویتت نیستم و هیچ برنامه ریزی برای با من وقت گذروندن نداری 

بگو خونوادت باید درک کنن که  یه وقتایی لازمه مدت زمان بیشتری کنارم باشی و اونا نخوان کنترلت کنن..

و خواهرش هم گاهی وقتا که با همین و دوست داری کنارت باشه بگو اگه میشه پیشم باش و واسش اسنپ بگیر..

ببین بعضی وقتا مردا اصلا دقت نمیکنن اطرافشون چه خبره 

باید بهشون یاد آوری بشه 

و خیییلی دوست دارن که چیزی  ازشون بخوای ..مثلا گاهی وقتا راحت بهش بگو الان نیاز دارم تو کنارم باشی..

انشاءالله بهتر و بهتر میشه 

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند..(اگه جایی دیدی پستمو پاک کردم،بدون حوصله بحث ندارم)

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792