اول بگم ک زندگیمون خیلی سرده بخاطرهمین شوهرم هیچی رو بامن درمیون نمیزاره و اینعارو از چشم خودم میبینم چون واقعا خانمی نکردم اونجور ک باید شوهر داری میکردم و نکردم 6ساله ازدواج کردیم من 22سالمه شوهرم 29سالش
لطفا نکته هایی ک بتونم کاری کنم شوهرم ب من دل ببنده و خوشحال بشه یا هرچیزی ک میدونید بگید ممنونتون میشم عزیزا
اصل مطلب اینه ک شوهرم خیلی وضع مالیش خراب شد و از همه مهم تر خودش داغون شد ولی هیچی ب من نمیگفت منم ازش هرچی میپرسم با اره و نه جوابمو میده
خلاصه اینکه مغازه داشت و الان مغازشم جم کرد چون گفت هیچی توش نیست ب منم سر بسته گفتم ک مغازشو جم میکنه
الآنم ی مغازه دیگه پیدا کرده ک نمیدونم چی میخواد توش بفروشه منم از رفت و امدشو زنگ زدناش و اینعا فهمیدم ک مغازه جدید پیدا کرده
ازش پرسیدم مغازه پیدا کردی گفت ارع فعلا داریم تمیزش میکنیم بعد من گفتم چی میخوای توش بفروشی گفت حالا ی چیزی میفروشم منم ته دلم خیلی ناراحت شدم هیچی نگفتم فک کردم منو غریبه میدونه
حالا باز میخام بهش بگم از اینکه بمن نگفتی ناراحت شدم چجوری بهش بگم ک دعوایی درست نشه و خدشم ناراحت نشه....