خواب دیدم تو یه خونه دیگه هستیم خونه ویلایی بود،داشتم تو حیاط و نگاه میکردم دیدم چندتا مرد دارن میان تو خونه
یه نفر جلوشون بود حدود چهل تا پنجاه ساله،ریش و سبیل مشکی
چکمه و شلوار نظامی داشت خیلی مصمم و محکم راه میرفت با هر قدمش زمین میلرزید
پشت سرش حدود ۴۰ تا مرد با لباس معمولی تو سن های مختلف
من رفتم خونه به مامانم گفتم پاشو برو تو اتاق ،حاجی داره میاد
حالا تو عمرم هیچکس و حاجی صدا نکردم
نیم ساعت پیش،یکی از دوستهای شوهرم بهش زنگ زد بیا کمک ،مراسم یه شهید گمنام تموم شده کارهاش کمی مونده،
حالا برام سوال شده بین اون مردی که دیدم با این شهید ارتباطی هست یا نه
من خوابهام اکثرا درسته تو خوابم شخصیت و حالات روحی طرف و کامل میفهمم
اینارو حس کردم آدمهای با ایمان و خوبی هستن
مخصوصا اونی که جلوتر از بقیه بود