2777
2789
عنوان

دعوا شدید با شوهر و خواهر شوهرا

| مشاهده متن کامل بحث + 175280 بازدید | 948 پست

یکم صبر کردم دیدم اروم نمیشه و کل خونه رو بهم ریخته و داره میگرده 

مدتی بود ک همش فکر مرگ بودم ک از دستش راحت شم

منم رفتم هر چب قرص داشتیم ارام بخش و خواب اور های سنگین و خوردم رفتم رو مبل نشستم و اون همچنان داشت میگشت 

از این حا ببعدشو فقط تیکه تیکه یادم میاد

یه لحظه چشمامو باز کردم دیدم خواهر شوهرم بالا سرمه و یخ گذاشته رو سرم و میگف چرا اینجوری میکنید و فلان

و بابامم رسیده بود هی زنگ خونه رو میزد و باز نمیکردن در و به روش

بابامم از دیوار پریده بود اومده بود تو 

من از شدت ورم صورتم چشمام باز نمیشد

فقط گفتم بابا نجاتم بده

بابام گفت چیشده و اونم شروع کرد ب چرت پرت گفتن و میگفت دخترت قرص خورده نعشه شده داره هزیون میگه

بابامم باهاش داد بیداد میکرد ک کارات درس نیست و فلان

دقیق یادم نیست

بعد با خواهرش بچمو برداشت رفتن بیرون که بهش غذا بدن

من موندم و بابا

  میشه برام صلوات بفرستی؟الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم🤍

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



اها اینم یادم رفت بگم 

من ک بابامو دیدم شیر شدم مثلا

این ک شروع کرد ب چرت پرت گفتن از من منم گفتم اصلا حق باتوعه هر چی میگی من هستم پس ولم کن بذار برم دس از سرم بردار 

ک بهو بیشتر عصبانی شد و موهامو برید😭

موهام خیلی بلند بود میدونست روش حساسم

فقط یادم تو اون حال موهامو از زمین جمع میکردم میذاشتم تو کیفم اصلا نمیدونم چرا

بعد ک اینا رفتن بیرون من ک خاستم بلند شم یهو انگار فلج شدم و پخش زمین شدم 

بابام منو برد بیمارستان و معدمو شستشو دادن

  میشه برام صلوات بفرستی؟الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم🤍
باید دو روز بستری میشدم اما چون بچه کوچیک داشتم هی اونو صدا میزدم بابام منو با امضا خودش مرخص کرد و برگردوند خونم و فقط دستای دخترمو گرفتم بیهوش شدم دوباره

صبحش فقط یادمه یکی از خواهر شوهرام اومده بود بالاسرم و دید حال ندارم نمیتونم بلند شم یکم خونه رو مرتب کرد و باز بابام برگشت ک منو ببره خونه خودش ولی نمیتونیتم بلند شم تا بلند میشدم میافتادم

انقد گذشت تا شد غروب

غروب ک خواستم برم گفتم گوشی و طلاهامو بده 

گوشب و خواستم چون کلی مدرک ازش تو گوشیم داشتم

گفت گوشی و نمیدم گفتم طلاهامو بده کل طلاهای مجردیمو فروختی اینا دیگ برا منه اونم گشت و گفت نیست



  میشه برام صلوات بفرستی؟الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم🤍

گفتم خب صبح خواهرت اینجا بود خونه رو مرتب کرد ازش بپرس کجا گذاشته 

چون حین بهم ریخت خونه طلاهامم رو تخت انداخته بود

اونم زنگ زد ب خواهرش گفت ک مگه شماها طلاهاشو برداشتین؟میگه خواهرات طلای منو برداشتن 

من حالا داشتم منفجر میشدم از دروغش

بکم بعد دیدم خواهراش طلبکارانه اومدن ک چرا همچین حرفی زدی

گفتم والا بخدا من همچین حرفی نزدم گفتم شما اینجارو مرتب کردین یجایی گذاشتین اصلا چرا باید همچین حرفی بزنم

حالا هی بابام میگفت بریم و منم میخاستم حرفامو ب اینا بفهمونم ک نمیتونسم ک یهو خواهر شوهرم یه اروم زد تو صورتم

صورتم ک جای سالم نداشت منم خون جلو چشمم و گرفت انگار دوباره جون گرفتم یدونه کوبوندم تو صورتش ک اون یکی خواهرشم بهم حمله کرد و همدیگه رو زدیم و بابامو شوهرمم بزور میخاستن منو ببرن تو ماشین ک برم

  میشه برام صلوات بفرستی؟الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم🤍
یا خدا این چه سگیه😑😑😑😑توروخدا یه کاری کن.. پلیسی خانواده ای چیزیییی

بابام نذاشت شکایت کنم حتی پلیس بیمارستانم اومد بالا سرم ردش کرد رفت

  میشه برام صلوات بفرستی؟الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم🤍
بابات که کاری برات نمیکنه کاش اصلا بهش نمیگفتی بیاد فقط داداشاتو خبر میکردی لااقل کتکش میزدن بی همه ...

بابام نذاشت نه خودم شکایت کنم نه داداشام کاری کنن 

فقط میگف نه پدر بچشه یکم زمان بگذره اروم شن بعد

  میشه برام صلوات بفرستی؟الهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم🤍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792