من از همون اول بخاطر سبک سری هاش و گرم گرفتن با شوهرم ازش خوشم نمی اومد
از هر لحاظی هم چه خودم چه شوهرم از اونا سر تریم
ولی با این حال بدی نکردم بهش و همیشه احترامشو نگه داشتم
قضیه از این قراره که اون روز از مراسم ختم می اومدیم من و خواهرشوهرم اینا جلو تر میرفتیم این جاریم و مادرش پشت سر ما
شنیدم یچیزایی میگفت حس میکنم میگفت ببین پشتشو یا ببین چحور راه میره یا نمیدونم همچین چیزی
دو سه بار حس کردم گفت برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم
منو نگاه میکنه و میگه و میخنده
اون لحظه اهمیت ندادم و چون بلاخره از مراسم ختم می اومدیم ناراحت بودیم
و فکر کردم نکنه خم راه میرم یا چیزی صاف تر وایسادم باز دیدم میگه یچیزایی
و ناگفته نمونه اون روز من شدیدا درد داشتم و درست نمیتونستم راه برم اصلا قرث هم به دلایلی نمیشد بخورم و مجبوری رفته بودم مراسم وگرنه اصلا نمیرفتم
نمیدونم صاید از درد درست راه ترفته بودم مسخرم میکرد
حالا از اون روز ذهنم درگیره و مطمئن بشم منو مسخره میکرده تا آخر عمرم باهاش قطع رابطه میکنم
امروز مادرشو دیدم به رسم ادب سلام دادم اونم الکی کلی قربون صدقم رفت
ولی من نمیتونم با جاریم مثل سابق بشم
و الهی اگه منو مسخره میکرده خیر نبینه